Tuesday 21 August 2012

اندیشه های محصور در چهار دیوار ستم؟


اندیشه های محصور در چهار دیوار ستم؟

از شنیدن لغو کنسرت هنرمند محبوب و جوان کشور شفیق مرید در هرات بدستور یک ملای هراتی شوکه شدم، مخوصا وقتی که در سایت بی.بی.سی. خواندم که موسیقی را ترویج کنندهء فحشا گفته و این ملا به مردم دستور داده که در اعتراض با موسیقی و کنسرت شفیق مرید ظاهر شوند و نگذارند که این کنسرت صورت گیرد.

آیا اینکاری درستی بوده که آقا مولوی انجام داده؟ سوالی است که در ذهن خیلی ها خلق شده و در وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی مثل فیس بوک و تویتر بازتاب گستردهء پیدا کرده.



          نظرمن بسیار واضح و روشن این است که کاری درستی نبوده؛ بدلایل زیر:

1-    این کنسرت برنامه های جالبی داشته که میتوانسته به اتحاد و برادری مردم کشور کمک کند

2-    روز های عید بوده و مقصد از کنسرت آوردن خوشی به مردم درد دیده و رنج کشیدهء کشور بوده.

3-    این دستور نه تنها آزادی مردم را زیر سوال برده بلکه دخالت مستقیم در زندگی مردم به حساب می آید.



          باز تابی که خبر لغو شدن کنسرت آقای شفیق مرید داشته هم طرفدارانی داشته و هم مخالفانی.

طرفدارانی که موسیقی را حرام و مخالف ارزش های اسلامی میدانند و این طرفداران اکثریت شان را در بین مردم بیسواد و کم سواد داشته، آنها در هر جای که از لغو این کنسرت طرفداری کرده از طرز نوشتن و انتقاد و اعتراض و استدلال های شان معلوم بوده که در نوشتن و استدلال دست بالای ندارد.

میتوان گفت که اندیشه های شان نزدیک به همان اندیشه های طالبانی و سنتی سابق قرار دارد که بدون تحقیق و بدون آگاهی و دلیل اگر یک ملا چیزی را خوب گفت؛ پس خوب به خورد شان میره و اگر مولوی چیزی را بد گفت و از نظر اندیشه هایش بد بود آنرا بد میگیرند. بدی اینجا است که از آدرس دین چنین استدلال های را ابراز می نمایند.

         

          اما مخالفان لغو این کنسرت اکثرا محصلین و تحصیل کرده ها بودند که لحظهء شادی آوردن به مردم درد دیدهء کشور را کار درستی دانسته و از شفیق مرید حمایت می کنند. آنها اندیشه های نو و اندیشه های استدلال گری دارند که خبری را بدون آگاهی نمی پذیرند واز خود شان اراده و توانایی استدلال دارند.

          حال موضوع دیگری: چه چیزی باعث شده که اندیشه های این مردم تا این حد محصور و در بند بماند؟ این سوالی دیگریست که از طرف بعضی دوستان و آشنایان میشده.

          به نظر من اولین موضوعی که باید روی آن بحث شود و وظیفهء روشنفکران هم است که در موردش به مردم برسانند واژهء "علم" است؛ چطور؟ به اساس استدلال که بنیاد گرایان دینی و اکثریت توده های مردمی از ملا نماها و مولوی نماهای شان شنیده علم تنها موضوعات مرتبط با دین را مربوط میشود و هر چیزی که مربوط به موضوعات غیر دینی با شد علم نمی شوند یعنی تنها خواندن و آموختن قرآن وآگاهی از نماز و دستورات نماز، روزه و احکام نماز، قیامت و قبر و از این فبیل مسایل را در شمار علم می گیرند. از این لحاظ است که آنها(ملا نما ها) از نفوذ که در بین مردم داشته کار گرفته و این موضوع را تبلیغ کرده و پیشوند عالم را هم به نام های شان اضافه کرده. دانشمندان و تحصیل کردگان رشته های غیر از فقه و صرف و نحو...هر قدر هم درس خوانده و تحصیل یافته هم باشد پیشوند به نام عالم به نام های شان اضافه نمی شود چون آنها را علم نمی شمارند. بنا بر این این موضوع یک نوع امتیاز به آنها داده و غرور. غروری که خود شانرا رهبر و پیشوایی مردم ببینند و عالمی که همه چیز را می فهمند. چون آنها نظر به دامنهء تنگی که برای علم قرار داده اند آنها را به نوعی متعصب ساخته و در صدد دفاع از قلمروی شان می برآید.

          موضوع دوم: دخالت های دولت های دارای منافع مثل پاکستان و ایران و عربستان. البته عربستان را باید سردمدار این عقب ماندگی فکری دانست چون در صورت استقلال فکری ای افغانستان و خیلی از کشور های دیگر؛ در آمد آنها کم شده و در حقیقت یکی از دریاهای جاری به در آمد شان خشک میشود از این لحاظ همیشه کوشش کرده تا مردم از ساحهء فکری که در تسلط آنها باشد بر آمده نتواند. هر چند عربستان خود به این مشکلات دچار است.

          موضوع سوم را که میتوان از آن یاد کرد موضوع تاریخی است که مربوط به پس منظر تاریخی میگردد و آن اینکه: چون در افغانستان درهای نفوذ کشور های انگلیس، امریکا، روسیه و چین باز شدند؛ تعدادی بدون در نظر گرفتن ظرفیت های مردمی کشور تلاش کردند که از همان کشورها تقلید نمایند در حالی که شرایط آن کشور های هیچ با حال و روز کشور سازگاری نداشت موضوعی که بیشتر زمینهء رشد این نوع افکار بنیادگرایانه و تعصبی را در افغانستان مهیا ساخت. موضوع که بیشتر نقش داشته تلاش یک دورهء تاریخی برای از بین بردن دین و باور های دینی از کشور بود که باعث شد شکاف های عظیم در بدنهء ترقی و پیشرفت کشور وارد گردد و یک تعداد متعصب را متعصب تر ساخت و تا این تعصبات در زمان طالبان و مجاهدین به اوج خود رسید و این نوع باور های در قید و بند را ریشه یی و نهادینه ساخت. و این باور ها آنچنان در عمق بعضی از مغز ها جا گرفت که آنها  جزء از هویت و دین و انسانیت شان می دانستند، حال اگر چنین اعتراض_در مقابل یک کنسرت که به مناسبت عید و برای خوشی دادن و برگرداندن اتحاد در بین مردم برگزار میگردد_ صورت میگیرد جای تعجب ندارد.

           به باور من کنسرت های این هنر مندان بیشتر از صحبت ها و موعظه های یک دندهء، تعصبی و برتری طلب های مذهبی و دینی این ملا نماها و مولوی نماهای تنگ نظر و بی اطلاع برای متحد ساختن مردم و برای استقرار برادری و برابری نقش دارد.

محمدرضا احسان


Wednesday 15 August 2012

گناهی جز بیگناهی نداشتند

دیروز تاریخ 2012/8/14 در اثر سه حمله همزمان انتحاری در زرنج مرکز ولایت نیمروز ده ها تن کشته و ده ها تن دیگر زخمی شدند. طوری طلوع نیوز تعداد کشته شدگان را 20 کشته و 48 نفر زخمی شدند و مسئولان شفاخانه ولایتی نیمروز تعدا کشته شدگان را 28 تن و تعداد زخمیان را 55 تن گفته است که به شفاخانه آورده شده و بی بی سی هم نزدیک به شصت کشته گزارش داده است، اما یکی از نمایندگان ولایت نیمروز تعداد کشته شدگان را بیشتر از صد نفر و تعدداد زخمیان آنرا نیز بیش از صد تن گفته و تعداد افرادی را که انتحاری بودند شش نفر گفته شده که سه تن آنها انتحار کردند و سه تن دیگر از طرف پولیس دستگیر شدند. تلفات بسیار سنگینی است و آن هم شامل  مردم ملکی و اطفال و زنان که همه بیگناه هستند. شاید جرم شان همین بوده که بیگناه هستند؟ و به زندگی عادی و روزمره شان مصروف هستند. سوال های زیاد را در ذهن همه بر می انگیزاند.

1-    آنان کی ها هستند؟

2-    اهداف آنان چه هستند؟

3-    چه باعث می شود که حتی از جان شان بگذرند.

4-    آخر چرا غیر نظامیان و اطفال و زنان دسخوش این حملات قرار میگیرند؟

5-    چرا این انسان های قصی القلب از خداوند شرم نمی کنند و در شب های نزول قرآن کریم دست به قتل و آدم کشی می زنند و افراد بی گناه را از بین می برند؟

          این ها و صد ها سوال دیگر هستند که جواب به اینها هم مشکل به نظر می رسد اما طوری که از شواهد و گذشتهء اینها بر می آید می توان گفت که این ها افراد خطر ناک و با هدف های هستند که اهداف شان حتی از دادن جان نیز برای شان اهمیت دارند. قرار گفته های پولیس نیمروز سه فرد انتحاری که دستگیر شدند و نتوانستند انتحار کنند ایرانی است یا تربیه شدهء ایران هستند گرچه این حرف تا حال تایید نشده و تعدادی هم اینها را مربوط به گره طالبان میدانند که برای بدست آوردن اهداف شان در افغانستان انتحار می کنند و گروه سوم هم آنها را پاکستانی خوانده و مربوط به شبکه های های تروریستی پاکستان میدانند و گروهی هم آنها را ناراضیان داخلی دولت میدانند.

این در حالی است که ایران شدیدا تحت فشار تحریم های مالی و اقتصادی ساز مان ملل و امریکا قرار دارد و میتواند با این کارش امریکا و جامعهء جهانی را در افغانستان مصروف نگهداشته و آنها را در ماموریت های شان ناکام جلوه دهد و تا اندازهء فشار را از دوش شان کم تر نماید.

از طرفی هم طالبان بخاطر حفظ سنگر و جایگاهی شان و هم چنان برای اینکه نشان دهند که هنوز قدرت دارند و میتوانند در افغانستان تخریب کنند زور شان را نشان میدهند تا درصورت پروسهء صلح منافع زیاد بدست آورد و پیروز به نظر بیاید

احتمال سوم که پاکستان برای فشار آوردن بالای دولت افغانستان و مصروف نگهداشتن کشور میتواند این کار را انجام دهد این در حالیست که از چندی بدین سو راکت پرانی بالای خاک افغانستان در جریان است تا در اثر این فشار ها دولت افغانستان خط دیورند را به رسمیت بشناسد و فرصت پیدا نتواند تا باز خواهان توسعهء افغانستان گردد و هم چنان از سلطهء پاکستان بیرون آمده نتواند.

در احتمال چهارم که بسیار ضعیف به نظر می رسد. این است که دولت افغانستان نتوانسته رضایت باشندگان کشور را فراهم سازد و مشکلات از هر طرف غوغا می کنند. در بعد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و اجتماعی پس میتوانند برای اعتراض چنین کار های صورت گرفته و مردم به سمت مخالفان دولت رو اورده  که این احتمال بسیار ضعیف است.

به هر حال آنانی که به چنین کار های نا انسانی و وحشیانه دست می زنند نه تنها بویی از اسلام و انسانیت  نمی برند بلکه وحشیان قرن اند که می خواهند بوسیلهء آدم کشی و ایجاد ترس و دهشت به اهداف شوم شان برسند.


محمدرضا احسان