Wednesday 16 November 2016

برای قربانی شرم نیست، برای جامعه شرم است!





"در طول دورهء مکتب و دانشگاه مجبور بودم با این وضعیت کنار بیایم. مردم انگشت نشانم میکردند و میگفتند: " این همان دختر است، همان پرنیما".

پرنیما 13 ساله بود که مورد تجاوز جنسی گروهی قرار گرفت، و این رویداد همزمان بود با اوضاع نا بسامانی که هر از گاهی در مقابل اقلیت ها در بنگله-دیش واقع میشود و باعث میشود بسیاری ها بسوی هند بروند. اما خانوادهء پرنیما فرار نکرد، آنها ماندن در کشور را بر فرار ترجیح دادند. پرنیما از اقلیت هندوی بنگله دیش بود که قربانی تجاوز جنسی قرار گرفت. اما درحال حاضر به بیرون شدن از کشور می اندیشد.
بعد از گذشت 15 سال، جامعه تا هنوز به وی اجازه نمیدهد اتفاقی را که بالایش واقع شده بود از یاد ببرد، بطرفش به چشم حقارت آمیز میبینند. با اینحال، سوال اساسی اینست، چرا وی باید برای مورد تجاوز قرار گرفتن هزینه بپردازد؟ مورد تجاوز قرار گرفتن از سوی افراد پست و رزل نباید برای وی جرم پنداشته شود، قربانی تجاوز شدن جرم نیست بلکه تجاوز کردن جرم است. وی در بخشی از مصاحبه اش میگوید: "اینکار برای من شرم نیست، بلکه برای جامعه شرم است."
هرچند شخصاً تا حال پرنیما را ملاقات نکرده ام، اما زمانیکه این رویداد بالای وی واقع شد در موردش شنیدم و خواندم. آنزمان 10 سال سن داشتم، بصورت دقیق نمیدانستم تجاوز جنسی چیست اما چیزیکه را که در آن زمان فهمیدم این بود که تجاوز جنسی بدترین چیزیست که یک دختر با آن روبرو میشود و حتی بعد از آن رویداد خودکشی میکند. این تصویر چگونه به ذهنم آمده بود؟
این تصویر را فیلم ها و سریال ها به ذهنم داده بود. معمولا در فیلم ها میدیدم که قربانی تجاوز جنسی بعد از آن رویداد خودکشی میکنند و خانواده های شانرا از چیزیکه برای خانواده های شان، شرمندگی غیرقابل تحمل خوانده میشود، میرهانند. خیلی تکان دهنده است، مگر نه؟
اما همچنان که بزرگ میشدم، درمورد بعضی از قربانیان تجاوز جنسی میشنیدم که به زندگی شان ادامه  داده و میتوانستند سرهای شانرا در جامعه بالا بگیرند. اما در این میان چیزیکه از همه رنج آور است ضربه روحی و روانی است که جامعهء ما به آنها وارد میکند. و البته چنین چیزی در جوامع دیگر جهان نیز وجود دارد. برای بسیاری جوامع عقب مانده پذیرفتن این حقیقت دشوار است که قربانی تجاوز جنسی نیز میتواند به زندگی عادی اش ادامه دهد و برای خودش آرزوهایی داشته باشد. با وی طوری رفتار میشود که گویا نجس باشد و مرض ساری داشته باشد، گویا وی نباید احترام به خویش داشته باشد و نباید کسی باوی ازدواج کند. جامعه ما هیچ فرصتی را برای تمسخر گرفتن و تحقیر کردن وی از دست نمیدهد. به وی چنین پیامی را منتقل میکنند که گویا گناه از وی بوده که مورد تجاوز قرار گرفته است. حتی در کشور های محافظه کار، قربانیان تجاوز جنسی فرصت زندگی آرام و بدون دردسر را به سختی میتوانند بدست آورند.
من باری با موردی مواجه شدم که فرد قربانی تجاوز پسری را دوست داشت و آن پسر نیز برایش میگوید که با مسئله تجاوز (که بالای وی صورت گرفته است) مشکلی ندارد. آن دختر از این مسئله خیلی خوشحال بود و باورش نمیشد که کسی، با آنکه گذشته اش را میداند ازدواج با وی را قبول کند. وی نمیدانست که مصیبتی دیگری انتظارش را میکشد و این، به اصطلاح معشوقه اش، در رابطه با احساسش در مورد آن دختر دروغ گفته است تا از وی سوء استفاده جنسی کند و بعد وی را رها کند.
و آخرین جملات این فرد این بوده که "چرا باید با فردی مانند تو ازدواج کنم؟... حتی خاطرات شوم تجاوز تا یک دهه بعد از آن اتفاق این دختر را زجر میداد، هرکجا میرفت وی را مانند سایه دنبال میکرد. علاوه بر مسئلهء تجاوز جنسی که صورت گرفته بود و روح وی را رنج میداد شخص مذکور بار دیگر روحش را خدشه دار ساخت...
وی تنها شخص فرصت طلبی نیست که با دختر قربانی تجاوز چنین کرده است، چنین افرادی را میتوان به وفور یافت که با انجام چنین جنایتی حس شهوانی سادیستی خویش را ارضا میکنند. آنها فکر میکنند که خوابیدن با دختر به اصطلاح "ناپاک" مثل او قابل توجیه است...
میخواهیم به قربانی تجاوز دلسوزی نشان دهیم، او را به سُخره بگیریم و وی را به چشم یک قربانی ببینیم، نه به عنوان یک بازماندهء شجاع که برعلیه یک نابرابری وعرف اشتباه به پا خواسته است. ما نمیتوانیم آنها را خوشحال ببینیم، ما میخواهیم آنها در بیچارگی و نکبت زندگی کنند. و به همین دلیل، اصل مشکل در ذهنیت مردسالارانه، زن ستیز و محافظه کار ماست نه درآنهایی که ضربهء تجاوز جنسی را دیده اند.
باید از خود بشرمیم و به شکست جمعی خویش شرمسار باشیم. به قربانی تجاوز جنسی احترام نمیگذاریم. به هر نحوی به زندگی آنها مداخله میکنیم و نمیگذاریم به آرامی زندگی کنند. آنها را انگشت نشان میسازیم و تلاش میکنیم بجای احترام به جرئت شان، آنها را شرمسار سازیم. فایق آمدن بر ضربهء تجاوز جنسی کار آسانی نیست. از همدردی و روحیه دهی آنها دوری میکنیم و از مداخله در زندگی آنها ابایی نداریم. آنها را انسانهای قابل ترحمی میپنداریم که عزت شان برای همیش زیر پا شده است و روان آنها را با عدم امنیت و احساس انزوای بیشتر مواجه میسازیم. چرا چنین شود؟ و چرا باید با آنها اینگونه برخورد صورت گیرد؟ چرا؟ این مسئله برای آنها شرم نیست، بلکه برای ما و برای جامعهء ما شرم است.

نوشته: شوچیسمیتا سیمونتی
ترجمه: رضا احسان
منبع: http://womenchapter.com
متن انگلیسی این نوشته در آدرس ذیل قابل دسترس است:        http://womenchapter.com/views/17167?utm_campaign=shareaholic&utm_medium=faceb ook&utm_source=socialnetwork