Showing posts with label یادداشت های پاره پاره. Show all posts
Showing posts with label یادداشت های پاره پاره. Show all posts

Wednesday, 15 June 2016

جنگی برای هیچ!




جنگی که این روزها در تورخم به راه انداخته شده است، و آتش هایش زبانه میکشد نه به نفع افغانستان است و نه به نفع پاکستان. با یقین گفته میتوانم که افغانستان به هیچ وجه سودی نمیبرد، و این جنگ برایش سراسر ضرر به همراه دارد.
-پاکستان، بندر تورخم و دیگر بنادر خویش را بروی افغانستان می بندد.
-وضعیت بازار های افغانستان خراب شده، قیمت اجناس بالا رفته و مردم ضرر میکند.
-صدها هزار مهاجر افغانستان در پاکستان تحت فشار قرار گرفته و شرایط شان چند برابر خراب میشود.
-پاکستان با استخبارات قوی و ابزار های خطرناکی که دارد میتواند کابل و ولایات دیگر را بیشتر نا امن سازد.

طرف دیگر:
-افغانستان تسلیحات و نیروی نظامی کافی و قوی ندارد که بتواند در مقابل ارتش قوی و تسلیحات نظامی پاکستان بجنگد.
-پاکستان با ارتش قوی و تسلیحات نظامی قوی دست بالا دارد و صدمات بیشتر به افغانستان وارد میکند. شانس پیروزی افغانستان در مقابل پاکستان در یک جنگ نظامی خیلی ضعیف است.

اما:
اگر افغانستان میخواهد پاکستان را شکست دهد بهتر است:
-روی پروژه هایی مانند بندر چابهار کار کند تا نیازهای اقتصادی افغانستان به پاکستان را کمتر سازد و در آینده ها این نیازمندی را به حد اقل رساند.
-روی سد هایی مانند سلما و کجکی کار کنند تا جلو رایگان رفتن آبهای افغانستان به پاکستان را بگیرد، و پاکستان را از لحاظ آب به افغانستا وابسته سازد.
-روی صنعتی شدن افغانستان و استفاده و استخراج معادن افغانستان و بکارگیری آن جهت تولید برق و رشد صنایع افغانستان کار کند تا افغانستان از لحاظ تولیدی قوی شده و ظرفیت بالقوه ی که در افغانستان وجود دارد به ظرفیت بالفعل تبدیل گردد.
-باید جلو استفاده از کلدار پاکستانی به عنوان واحد پولی مروج در ولایات مشرقی و جنوبی افغانستان را بگیرد تا ارزش پول افغانی بالا رفته و در افزایش تقاضای پول افغانی کمک نماید.

از نظر من از جنگ با پاکستان و احساسات نسنجیده هیچ سودی نصیب افغانستان نمی شود. بلکه این جنگ جنگی برای هیچ خواهد بود.

Tuesday, 7 June 2016

به جواب دوستانی که هنوز شک دارند (در پیوند به پروژه برق توتا)



رضا احسان      
ااا****************************
هرچند شایعه پراکنی های زیادی صورت گرفته تا مسیر بامیان را بدتر از سالنگ نشان دهد، اما اینرا میگویم که ما و شما به عنوان تحصیل کردگان، قوه تشخیص داریم و باید بیطرفانه قضاوت کنیم، و دور اندیش باشیم لطفا دقیق بخوانید:
اول: این موضوع را مشخص کنم که مسیر جنجالی از بغلان تا کابل است، که در این وسط سالنگ و بامیان قرار دارد، به لوی پکتیا، و ولایات دیگر هیچ ربطی ندارد. چه از سالنگ بگذرد چه از بامیان استیشن بعدی کابل است. و از کابل به لوگر و ولایات جنوبی میرود و بعد پاکستان. 
دوم: استدلالی که به نفع سالنگ میشود اینست که سالنگ 70 کیلومتر نزدیک است و هزینه ی کمتر دارد. آری اما ما باید توجه داشته باشیم که چه اشکلاتی در این مسیر وجود دارد. اول اینکه سالنگ یک دره است، دره ی تنگ، و همین حالا دو پایه برق مهم از آن میگذرد، یکی برق فعلی ترکمنستان و دومی برق کاسا 1000 که چندروز پیش افتتاح شد، سالنگ برای همین دو تنگی میکند، زیرا نظر به بررسی تخنیکی بین لین های برق استندرد بای ید حداقل 50 متر فاصله باشد که حالا برای همین دو همانقدر فاصله نیست، وقتی که پایه سومی بیاید آیا خودش مشکل ایجاد نمیکند؟
و دیگر اینکه سالنگ پنج ماه زمستان دارد و کار اصلا در این مدت دشوار است، و همچنان برفکوچ های خطرناک دارد و دوسال پیش دیدیم که وقتی چند پایه را برفکوچ چپه کرد، سه ماه کامل برق نداشتیم و هزاران دالر مصرف شد تا پایه ها دوباره درست شد. در ضمن مردم کابل و شرکتها و افغانستان بدلیل قطع شدن برق میلیونها دالر ضرر کردند  همچنان سال گذشته مدت بیش از 15 روز طالبان پایه ها قطع کردند و میلیون دالر به سبب خوابیدن کاروبار مردم به مردم ضرر رسید، آیا دروغ میگویم؟؟؟
حالا از نظر من به عنوان یک کسی که اقتصاد خوانده ام، منافع دراز مدت و منافع بیشتر نظر به منافع کوتاه مدت و اندک برتری دارد، نمیدانم برای شما نیز چنین است یا نه؟؟؟    
حالا می آییم ببینیم اگر از بامیان بگذرد چه میشود.      
اگر از بامیان بگذرد:   
اول: امنیت بیشتری دارد و طالبان نمیتواند قطع کند.
دوم: برفکوچ ندارد تا همه ساله پایه ها را چپه  کند و هزاران دالر به دولت و مردم ضرر برساند. پس مصارف کوتاه مدت دارد اما دراز مدت ندارد.
سوم: به سود تمام افغانستان است و باعث رشد اقتصاد افغانستان در دراز میشود و کشور را بسوی صنعتی شدن میبرد، می پرسی چگونه؟ حالا میگویم، اینگونه:
در مسیر بامیان معادن حاجیگگ بامیان، دره سوف سمنگان، آشپشته لوگر و معدن یکاولنگ قرار دارد، و میتواند به در استخراج این معادن نفش مهم بازی کند و میلیارها، بازهم میگویم در دراز مدت میلیاردها دلار نصیب افغانستان نماید، آیا این بد است؟
در ضمن استدلال دیگر برای سالنگ این است که دولت میگوید که مسیر سالنگ کم مصرف است،  و هم برای بامیان سب استیشن میسازیم، باید بگویم که ساختن سب استیشن میلیونها دالر مصرف برمیدارد و هزینه آن به مراتب بالاتر از مسیر سالنگ میشود.   
دیگر اینکه مسیر بامیان و استخراج معادن میتواند برای هزاران نفر کار پیدا میکند و اقتصاد هزاران خانواده را متاثر میسازد. در عین حال مناطق مرکزی نیز که بدون برق، سرک، و شفاخانه در فقر به سر میبرد مستفید میشود، حالا قضاوت و تشخیص دست شماست، آیا کدام مسیر بهتر است؟ آیا ما خواست نا معقولی را مطرح کرده ایم؟؟؟!!!...

Wednesday, 15 July 2015

مناطق مرکزی و انبوة از مشکلات


مناطق مرکزی و انبوة از مشکلات
محمدرضا احسان
نشر شده در ماهنامهء گپ دهکده

یکم: نا امنی مسیرهای مناطق مرکزی-کابل و مناطق مرکزی- هرات
ساحه‌ی 30-40 دقیقه‌یی جلریز- سعیدآباد: در مسیر مناطق مرکزی (غور، دایکندی، بامیان و بهسود)، به طرف کابل، در ساحه‌ی جلریز میدان وردک، دیگر خبر از آرامش و امنیت رهگذران نیست. ساحه‌ی سی تا چهل دقیقه‌یی بین ولسوالی جلریز و سعیدآباد، جاده‌ی پخته در محاصره‌ی انبوه درختان، خاصتاٌ در زمان برگ و بار، علی‌رغم طراوت بهاری، از دو طرف جاده وحشت می‌آفریند. این جاده، از سوی رهگذران و مسافران، به «جادة مرگ» مسمی گردیده است. به‌رغم موجودیت پوسته‌های امنیتی به فاصله‌های کم‌تر از 300 متر، مشکل امنیتی اما، هم‌چنان باقی‌ست و خاک و ریگ و اسفالت این جاده هرازچندگاهی خون می‌نوشد. در این جاده، سرهایی بریده از پیکر می‌افتند؛ اسیر‌ها را به سمت جنگل‌های انبوه می‌برند، گاهی جسد دوباره تحویل مردم می‌شود و گاهی‌ هم اجسامِ لاغرِ سراپا استخوان. شمار قربانیان این مسیرِ نیم‌ساعته را کسی دقیق نمی‌داند. در میان باغ‌ها و سبزه‌های ولسوالی جلریز، انگار «وحشت» و «مرگ» کاشته‌اند. مسافر، طی چند دقیقه عبور از این منطقه، موی در اندامش سیخ می‌شود.
شینواری-سیاگرد (غوربند): این مســیری طولانی، که چنــدین ساعت را در بر می‌گیرد، سایه‌ی سنگینِ نبرد‌های کوتاه و دراز نیروهایی امنیتی و طالبان را با خود دارد. مـرگ «ضـحاک» و ده‌ها انسـان دیگر بر سنگینی این سایه افزوده است. رعب و ترس طولانی‌تر از سال، به هیولای ترسناکی می‌ماند که هر لحظه انتظار حمله‌اش را داشــــته باشی. وقتی مسیر اولی (جلریز- سعید‌آباد) خطرناک و ناامن باشد، مسافرانِ همة ولایاتِ مرکزی ناگزیر می‌شوند به این مسیر رو بیاورند. اما، امنیت این مسیر را کی تضمین کرده است؟ هرگاه گرگ‌های درنده‌ی این مسیر بخواهند، نیز راه را می‌گیرند و جان صد‌ها انسان را تهدید می‌کنند.
مسیر مناطق مرکزی- هرات: مسیر فیروزکوه- هرات، هم در زندانی‌سازی مردم مناطق مرکزی، نقشی کمتر از دو مسیر دیگر را ندارد. دزدی‌های مســلحانه، حمـــــله به موتر‌های «کاماز» و «فلانکوچ»، قتل تعداد زیادی از مردم عادی و رانندگان و موارد زیادی دیگر، ترس‌ و وحشتِ فراوانی در دل مسافران انداخته است. این مســـیر که جاده‌اش «خامه» است، گِل و لایِ اول بهار و آخر خزان، نیز بر انبوه از مشکلات می‌افزاید. در کل، می‌شود گفت که مناطق مرکزی از این ناحیه زندانی شده و دولت نیز ارادة قوی برای رهایی مردم از این زندان را ندارد.
دوم: عدم تخصیص بودجه برای پروژة گردن‌دیوال:
شاهراه کابل- هرات از مسیر میدان‌شهر، غزنی، زابل، قندهار و هلمند که بیش از یک‌هزار کیلومتر طول دارد، از پر رفت‌و آمدترین شاهــــراه‌ها در کــشور محســوب می‌شود. مسافرین کابل- هرات، بارها از طریق رسانه‌ها، در مورد ناامنی‌های موجود در این بزرگ‌راه، شکایت کرده‌اند. بنا به ادعای این مسافرین، آن‌ها، هرازچندگاهی شاهد به آتش‌کشیدنِ موترها توسط طالبان، دزدی‌های مسلحانه، گروگان‌گیری‌ها... بوده اند. مسافرین ولایات غربیِ کشور بدیلی جز این مسیر ندارند و مجبوراً خطر را به جان بخرند.
مسیری دیگری که کابل را به هرات وصل می‌کند، از مناطق مرکزی افغانستان گذشته و در حدود 700 کیلومتر طول دارد. این مسیر، در مقایسه با شاهراه کابل- هرات که از طریق ولایت قندهار می‌گذرد، حدود 400 کیلومتر کوتاه‌تر است. اگر دولت افغانستان روی این سرک هزینه کند، علاوه بر این‌که در عبور و مرور مسافران و رهگذرانِ ولایات غربی و مرکزی سهولت ایجاد می‌شود، می‌توان، مواد وارداتی بنادر «اسلام‌قلعه» و «زرنج» را نیز با هزینة کم‌تر به پایتخت و سایر ولایات کشور رساند. کار ساخت بزرگ‌راه مناطق مرکزی، که به هرات می‌انجامد، برای بار اول در سال 1341هـ.ش، مطرح گردید، و بین سا‌ل‌های 1347 -48هـ.ش کار سروی‌اش نیز تکمیل شد. اما متأسفانه، تا هنوز هم (که اضافه‌تر از 45 سال می‌شود) ساخته نشده است و چنانچه به‌نظر می‌رسد، ارادة برای ساخت آن نیز وجود ندارد.
در دو دور اول انتخابات ریاست جمهوری، آقای کرزی و تیمش برای تخصیص بودجه و ساخت این شاهراه وعده‌ها دادند؛ ولی بعداً معلوم شد که از این مسئله، صرف به عنوان یک وسیله‌ی تبلیغاتی و کمپاین استفاده کردند و بس. «محمد امین میرزاد»، در این مورد، در روزنامه‌ی افغانستان می‌نویسد: «اما بعد از پایان دو انتخاباتِ ریاست جمهوری نه تنها این طرح آغاز نگردید، بلکه وزارت مالیه همان بودجه اولیه و مقدماتی این طرح را که بالغ بر چند میلیون دالر می‌شد، نیز قطع کرد. تنها کاری‌که برای احداث این سرک شده، نصب دو تابلویی است که از دولت اقای کرزی به یادگار مانده است؛ یکی از این دو تابلو در بامیان نصب است و دیگری در میدان‌شهر که با خط درشتی به‌رویش نوشته شده: «پروژه عاجل سرك كابل ـ باميان ـ هرات».
سال‌های بعد از آن، وزارت فوائد عامه نیز از قرارداد یک شرکت افغان- کوریا در مورد شروعِ کارِ این سرک صحبت کرده بود؛ اما بازهم از کار این سرک خبری نشد. کار این پروژه به معمای می‌ماند، که فقط دولت افغانستان می‌داند و طراحان اصلی برنامه‌های توسعوی و سیاسی در این کشور. عدم تطبیق پروژة مذکور، مردم را به این باور خواهند رساند که «زیر کاسه نیم‌کاسه» است و دولت در مقابل مردم افغانستان سیاست تبعیض‌آمیز و دوگانه دارد و دولت، دولت ملی نیست.
سوم: رودها و دریاهای سرشار، اما عدم تطبیق پروژه‌های بند برق، کانال‌ها و دیوارهای محافظتی برای جلوگیری از تخریب شدن زمین‌های زراعتی:
رود هیرمند: این رود، که یکی از پر آب‌ترین رودهای افغانستان به شمار می‌رود، در مناطق مرکزی جریان دارد. رود هیرمند، از فاصله‌ی 85 کیلومتری غرب کابل سرچشمه می‌گیرد و به طرف غرب و جنوب‌غرب جریان پیدا می‌کند، و بیشتر از 400 کیلومتر این دریا، در مناطق مرکزی جریان دارد. محترم «محمد توسلی غرجستانی» در کتاب (اقتصاد افغانستان) از شاخه‌های دریای هیرمند، که در مناطق مرکزی اسـت، نام برده اســت: رودخانه‌ی دایکـــــندی، رودخانه‌ی شهرستان و رودخانه‌ی ارغنداب؛ اما با وجود این دریاهای خروشان در مناطق مرکزی، هیچ‌گونه برنامه‌های توسعوی و ساخت و ساز و اعمار بندها صورت نگرفته، هیچ بند ذخیره‌ی آبی ساخته نشده، و هیچ بندی برای تولید برق ساخته نشده است. برای این‌که زمین‌های مردم آبیاری گردد، کانال‌ها و نهرهای فرعی نیاز است، که متأسفانه ساخته نشده، و حتی برای محافظت زمین‌های زراعتیِ مردم، از سیلاب‌ها و تخریب شدن، دیوارهای استنادی ساخته نشده است. اما وقتی‌که این دریا، از مناطق مرکزی خارج می‌شود، ساخت و ساز بندهای ذخیره‌ی آب، کانال‌ها و نهر‌های فرعی، برای آبیاری، و بند برای تولید برق شروع می‌شود؛ مردم چه برداشتی خواهند کرد؟
هریرود: شاخه‌های اصلی هریرود، رودخانه‌ی «لعل» و رودخانه‌ی «سرجنگل» در ولسوالی لعل و سرجنگل ولایت غور می‌باشد. یکی از این شاخه‌ها از کوتل بین «یکاولنگ» و «سرجنگل» سرچشمه می‌گیرد و دیگری از نقاط مرتفع لعل. این هردو رودخانه، در ساحه‌ی «شینیه»ی ولسوالی «دولت‌یار» ولایت غور باهم یکجا می‌شوند و «هریرود» را می سازند. هریرود، در طول سال آب فراوان دارد، که می‌تواند هم ساحات زیاد زراعتی را تحت آبیاری قرار دهد و هم برق، به اندازه‌ی کافی، تولید کند. اما، بالای این دریا هیچ‌گونه پروژة توسعوی، بند‌های تولید برق و ذخیره‌ی آب ساخته نشده و تقریبا از آب این دریا، در درون مناطق مرکزی هیچ استفاده‌ی صورت نمی گیرد، زمانی‌که این دریا به هرات نزدیک می‌شود، کار پروژه‌ی بند برق بالای آن شروع می‌شود؛ پروژه بند برق «سلما» در مربوطات ولایت هرات بالای این دریا در حال ساخت است. این پروژه از برنامه‌های دوران داود خان و سال‌های 1342-1347هـ.ش بوده، که تا هنوز تکمیل نشده است. در صورت تکمیلی این پروژه، تنها ولایت هرات از برق و آب آن مستفید خواهد شد، و مناطق مرکزی متأسفانه باز هم از کوچک‌ترین استفاده آن محروم خواهد بود.
بند امیر: بند امیر، در سال 1388 به عنوان »پارک ملی« افغانستان نامگذاری شد. متأسفانه، این نامگذاری فقط جنبه‌ی سمبولیک داشته و بس؛ چون هیچ کارِ عملی برای آماده‌سازی »بند امیر« به‌عنوان »پارک ملی« صورت نگرفته است. امنیتِ راه‌های منتهی به این پارک هنوز تأمین نیست. علاوه بر آن، آبِ رودخانه‌ی یکاولنــگ که از بنـد امیـر ســرچــشمه می‌گیرد، و در طول سال آب دارد، هیچ استفاده‌ی بهینه از آن صورت نمی‌گیرد. دولت هم هیچ‌گونه برنامه‌ی مشخصی در این ضمینه ندارد. کدام بودجه و یا پروژه‌ی را که برای تولید برق و ذخیره‌گاه‌های آبی باشد، بالای این رودها در نظر نگرفته است، ولی در مقابل، زمانی‌که برنامه‌های توسعوی ولایات دیگر را بررسی می‌کنی، درمی‌یابی که برخلاف ولایات مرکزی، پروژه‌های بنـــد برق، ذخیـــره‌گاه‌های آبی، کانال‌ها و نهرهای آب برای آبیاری زمین‌های زراعتی.. یا ساخته شده‌اند و یا هم در حال تطبیق اند.
با وجود رودخانه‌های‌که در بالا ذکر شد، مناطق مرکزی، متأسفانه، هنوز هم در بی‌برقی بسر می‌برند. باشندگان بامیان، در اعتراض به بی‌برقی، در سال (2011- 2012م) هریکینی را به‌گونة اعتراض، به رئیس جمهور کرزی تقدیم کردند. مردم غور، بارها بخاطر نبود برق اعتراض کردند. و همچنان دایکندی و بادغیس و بهسود در بی‌برقی همیشگی بوده اند. درصورتی‌که بیش از 100 ملیارد دالر کمک‌های بین‌المللی در افغانستان به مصرف رسیده، اما سهم این ولایات بسیار ناچیز بوده است. بعضی کارهای هم که بالفرض صورت گرفته، توسط خود مردم انجام شده و دولت در آن نقش بسیار ناچیزی داشته است.
چهارم: خدمات ناچیز صحی و کوه‌های عظیمِ مشکلات صحی
مناطق مرکزی، زمستان طولانی و پر برف دارند. اکثر مریضانِ مناطق دوردست در سرمای شدیدِ زمستان تا رسیدن به شفاخانه از بین می‌روند؛ چون شفاخانه و خدمات صحی در نزدیکی‌شان قرار ندارد، و یا هم داکتر و خدمات صحی لازم در شفاخانه‌ها (که فقط نام شفاخانه روی آن مانده شده است) موجود نیست. مریض‌های‌که خیلی عاجل نیستند را، مجبورا مردم از ولسوالی‌ها به مراکز ولایات و حتی به پایتخت انتقال‌دهند. دولت اما، می‌توانست از سال 2001م تا حال، با پول‌های ملیاردی، برای حل مشکلات صحی در این مناطق محروم، اقدام کند و به حد اقل برساند، اما چنین نشد.
نتیجه گیری: مناطق مرکزی از سه ناحیه شدیدا آسیب دیده است. این مورد باعث می‌شود که بر اتفاقی‌بودن یا تابع وضعیت سیاسی و اقتصادی‌بودن این پدیده شک کرد. شاید این برداشت بوجود آید که این بازی‌های سیــــاسی و برنامه‌های نامتــوازن اقتصادی و توسعوی است که وضعیتِ بدِ یاد شده را بوجود آورده و این قسمت از افغانستان را در حاشیه قرار داده است. هرچند از لحاظ امنیتی، خیلی از ولایات جنوبی، شمالی و شرقی مشکل دارند، اما مناطق مرکزی در طول این 14 سال به‌کلی امن بوده و هیچ عامل بیرونی نتوانسته بود، در درون این ساحه نفوذ کند. ساحه‌ی که مناطق مرکزی را محاصره‌ کرده و آنرا به زندانی مبدل ساخته است، خیـــلی ســـاحه‌ی اندک می باشـــــد. درصورتی‌که دولت ارادة قوی داشته باشد و برای حل این مشکل اقدام کند، آوردن امنیت در این ساحه دور از امکان به‌نظر نمی‌رسد.
دولــت افغانســـتان، می‌توانسـت از کمـک‌های ملـیاردی و پروژه‌های بازسازی کشورهای مختلف جهان، هم برای رفع مشکل بی برقیِ این مناطق اقدام کند، و هم توسط ساختن بندها و ذخیـــره‌های آبی، برای بهبود وضعیت زراعتی مردم، گام بردارد. هرچند بارها کشورهای مختلف برای پروژه‌ی «گردن‌دیوال» علاقه‌مندی شان را نشان داده و اگر هم کشورهای بیرونی حاضر نیستند پول پرداخت کنند (که بدون شک چنین نیست) دولت می‌تواند از بودجة سالانة ملی افغانستان برای ساخت این پروژه و باقی مشکلات یادشده‌ی مناطق مرکزی استفاده کند، و بزرگ‌راه کابل- هرات، از طریق مناطق مرکزی، را بسازد. این شاهراه می‌تواند تا 35 فیصد فاصلة کابل- هرات را کاهش دهد.
و همچنان دولت افغانستان اگر اراده قوی برای خدمت به مردم این منطقه را می‌داشت، می‌توانست بندهای برق، ذخیــره‌گاه‌های آبی و نهــرها و کانال‌ها برای آبیــاری مزارع بسازد، و برای رفع مشکلات صحی این مردم اقدام کند. در آنصورت مردم مناطق مرکزی باور می کرد که دولت از خودشــان اسـت و دیــگر قـــربانی نابرابری‌های سیاسی و اقتصادی نخواهند شد.

مکتب های ناخیالی/واقعی ما




چندی پیش دفتر حقوق بشر گزارشی را نشر کرد که در آن از وجود مکتب های خیالی در ولایت غور صحبت شده بود. در این گزارش آورده شده بود که در ولایت غور ده ها مکتب و آموزگار خیالی وجود دارد که پول آن ها به جیب افراد زورمند و حتی بعضی اوقات به جیب طالبان می رود.
آقای رحمتی، والی غور هم این خبر را رد نکرده بود اما گفته بود که در جاهای که دولت کنترل ندارد چنین مکتب هایی وجود دارد. آقای صبغت الله اکبری، رئیس معارف غور اما این موضوع را رد کرده بود. بگذریم از اینکه آیا چنین مکاتبی در غور وجود دارد یا نه، اما وزارت معارف به مکتب های واقعی چه کرده است؟
در ولسوالی لعل و سرجنگل، جایی که من به دنیا آمده ام، درس خوانده ام و بزرگ شده ام، اصلا مکتب خیالی یی وجود ندارد، اما مکاتب واقعی از همه چیز محروم بوده اند، امسال در رخصتی ده - دوازده روزه یی که رفته بودم چندین مکتب را از نزدیک دیدم، این مکاتب تا هنوز ساختمان ندارند، اکثر از این مکاتب که 9 صنف داشتند اما چهار تا پنج نفر این مکاتب را اداره می کردند، آیا پنج نفر می توانند یک مکتب متوسطه را اداره کنند؟ بعضی از این مکاتب حتی خیمه هم نداشتند، آیا در اوائل بهار در زیر باران درس خوانده میشود؟ و آیا زیر آفتاب سوزان تابستان درس خوانده میشود؟
از اینها هم بگذریم، با مشکلات داخل معارف این ولسوالی رو برو می شویم، باری برای گرفتن شهادتنامه در وزارت معارف افشار رفتم و گفتم شهادتنامه سال 1391 را می خواهم بگیرم، برایم گفتند هنوز نتایج سال 91 نیامده است، با معارف لعل و غور به تماس شدم، آنها نیز این حرف را تایید کردند.آیا این مشکل از کجا ناشی می شود؟
معارف لعل و سرجنگل میدان بازی سیاسی چند وکیل و چند زورمند شده؛ این موضوع به همه معلوم است و هیچ کسی انکار کرده نمی تواند، در طی یکسال گذشته سه بار آمر معارف ولسوالی تبدیل شد و هر بار شخص دلخواه اشخاص یاد شده باید می آمد. با این بازی های سیاسی، مکاتب و شاگردان به شدت ضربه خوردند و آسیب دیدند، تبدیلی های سلیقوی، منفک کردن های سلیقوی و بازی های عجیب و غریب، هم به تمام معلمین و هم به شاگردان مکاتب آسیب رساند. نه ریاست معارف در این قسمت کار بنیادی یی کرده و نه وزارت معارف. آیا این مردم و این مکاتب مستحق چنین ظلمی است؟
از همه که بگذیم، واقعیت این است که مکاتب خیالی نداریم اما مکاتب واقعی ما شدیدا آسیب دیده، نه خیمه و ساختمان دارند، نه معلم دارند و نه کتاب و قرطاسیه 
...
عکس های ذیل تعدادی از این مکاتب را نشان می دهند
 
مکتبی در ولسوالی لعل و سرجنگل

مکتبی در ولسوالی لعل و سرجنگل

مکتبی در ولسوالی لعل و سرجنگل


Tuesday, 2 June 2015

از جنگ های چند دهه گذشته درس بگیریم و دیگر ابزاری برای بازی دیگران نشویم




اولین سنگ تهداب جنگ سرد در سال 1945 میلادی یعنی درست پس از استعمال بمب اتم توسط امریکا در جزائر هیروشیما و ناکازاکی جاپان و خاتمه پیدا کردن جنگ دوم جهانی گذاشته شد، بمب اتم جهان را یک قطبی ساخت و آمریکا را سر قدرت جهانی آورد، اما هنوز رقابت ها و قطب بندی ها به آخرش نرسیده بود، پس از آن روسیه در 29 آگست سال 1949 اولین آزمایش اتمی خویش را انجام داد و عملا جهان را به طرف دو قطبی شدن برد؛ یکطرف بلاک کمونیست روسیه و متحدانش قرار گرفت و طرف دیگر بلاک کاپیتالیسم آمریکا و متحدانش. این رقابت درست در سال 1955 ویتنام را که امریکا می خواست پایگاهش را در آنجا داشته باشد به میدان جنگ های نیابتی آمریکا و روسیه تبدیل کرد. و پس از آن، جنگ های ویتنام تا بیست سال دوام داشت، در سال 1975 جنگ ویتنام خاتمه یافت، امریکایی ها در ویتنام شکست های پی در پی خورد و این شکست ها در حقیقت از طرف روسیه به آمریکا وارد شده بود. نیرو های روسیه در جنگ ویتنام علیه آمریکایی ها می جنگیدند، البته مقاومت مردم ویتنام را هیچکس نمی تواند نادیده بگیرد، مردم ویتنام با وجود اینکه تسلیحات نظامی قوی نداشتند، به شدت می جنگیدند.
آمریکا به هیج وجه بعد از شکستش در ویتنام آرام نمی نشست و به همین خاطر به فکر انتقام و شکست دادن بلاک کمونیست بود. از طرف دیگر درست در 7 ثور 1357 هجری مطابق به 1978 میلادی طرفداران روسیه در افغانستان سر قدرت آمدند و حکومت افغانستان به دست آنها افتاد. از سالهای 1358 به بعد بود که مشاورین روسی و بعد از آن کم کم نیروهای شوروی سابق وارد افغانستان شد. در زمان امین و کارمل و نجیب الله هزاران تن از نیروهای شوروی با توپ و تانک و نیرو های هوایی شان در افغانستان بود، و در طرف دیگر آمریکا در صدد فرصتی بود تا به شوروی ضربه زند و انتقام ویتنام را بگیرد و این زمینه زمانی که نیروهای خلق و پرچم برای بدست آوردن قدرت بین هم می جنگیدند و بالای مردم هم ظلم های زیاد صورت می گرفت و نارضایتی ها از این حکومت روز به روز افزایش می یافت، میسر شد. در سالهای 1367-71 ه. دیگر تحمل وضعیت برای مردم افغانستان سخت شده بود و خیزش های مردمی هم هرروز قوی تر می شد، گروپ های خورد و بزرگ مردم افغانستان در مقابل عساکر شوروی و دولت آن زمان اعلام جهاد کردند، و آمریکا هم که در صدد دخالت در مسائل افغانستان بود به واسطه عربستان و پاکستان عملا دست به تقویهء مخالفین زد، آنها گروپ های مجاهدین را حمایت و از نارضایتیهایی موجود بهره برده و برای نابودی، در حقیقت، طرفداران آمریکا عملا دست بکار شده بود، برای مجاهدین تسلیحات نظامی و پول می فرستاد و عملا جنگ را نظاره و حمایت می کرد. از طرف دیگر به کمک پاکستان بالای بوجود آوردن طالبان از سالها قبل کار کرده بود و به واسطه طالبان و گروپ های همسو دولت نجیب را سقوط داد، طالبان بعد از فتح کابل دکتر نجیب الله و برادرش را اعدام کرد.
البته مردم افغانستان، با دادن هزاران تن کشته و هزاران تن دیگر زخمی پیروز این جنگ شدند و شوروی هم که دیگر جای خود را در افغانستان نمی دید، تضعیف شده بود و شدیدا آسیب دیده بود، شکست را پذیرفت و افغانستان را واگذار کرد.
در 8 ثور 1371 مجاهدین به قدرت رسیدند و وارد کابل شدند، مسئلهء اصلی که مدیریت بعد از جنگ است از همین جا شروع می شد، کسانیکه در آن زمان به عنوان سرکرده های گروپ های مجاهدین مطرح بودند متاسفانه در مدیریت کشور موفق نبودند، رقابت ها، محروم کردن ها، انحصار، و تلاش برای رهبری کشور، کشور را بسوی بحران دیگر برد، جنگ های داخلی شروع شد، البته نظر به شواهد و اسناد تاریخی در بحران های بعدی عملا همسایه های افغانستان دست داشتند و رد پای پاکستان، عربستان و ایران دیده می شود.
و اما افغانستان چه بدست آورد؟
در کل، اگر از نگاه اقتصادی و تاثیرات اجتماعی دیده شود پیامد های جنگ های دوام دار چند دهه بر افغانستان بسیار ناگوار و سنگین بود، قسمی که اکثر دانشمندان جنگ را ویرانی می دانند، و می گویند جنگ چیزی نیست مگر ویرانی؛ از نظر اقتصادی و اجتماعی نیز پیامد های این جنگ ها جز ضرر چیزی دیگری نبوده، خانه های زیادی ویران شد، افرادی زیادی کشته و آواره شدند، زنان زیادی بیوه شدند، اطفال زیادی یتیم شدند، زیربناهای افغانستان ویران شدند، مکاتب و دانشگاه ها بسته شدند، اقتصاد افغانستان نابود شد، سیکتور زراعتی و صنعتی و تجارتی افغانستان نابود شد، روابط بین المللی افغانستان شدیدا آسیب دید، و افغانستان ملیاردها دالر ضرر کرد و ده ها سال عقب گرد، و دلیل بیسوادی بیش از 70 فیصد مردم افغانستان هم بدون شک ریشه در این جنگ ها دارد و همین طور ده ها مورد دیگر...
از موضوعات یاد شده بالا می توان می توان نتیجه گرفت که در حقیقت اکثر جنگ های دهه های گذشته جنگ افغانستان نبوده بلکه بازی های جهانی و منطقوی بوده که کشور ما را در رقابت های شان به میدان جنگ تبدیل نموده و از مردم ما هم به عنوان ابزار استفاده کرده است، و نتایح بدون شک سنگین بوده و ما را سالها به عقب برده است.
چه باید کرد؟
مردم و رهبران افغانستان باید تاریخ این جنگ ها و تغییر بازی های بین اللمی و منطقوی را به دقت مطالعه کنند و از وقایع و اشتباهات دهه های گذشته درس بگیرند و بیاموزند و نباید ابزاری در دستان کشور های منطقه و جهان شوند، نباید بگذارند که افغانستان به میدان جنگ های نیابتی و خواسته شده ای کشور های منطقه و جهان، که به هیچ وجه جنگ افغانستان نیست، بدل شود؛ در غیر صورت قسمی که در بالا گفته شد جز ویرانی و صدمه به کشور و مردم درد دیدهء این کشور سودی نخواهد داشت.

منابع:
Www.History.com
Www.coldwar.org
Dari.irib.ir