Showing posts with label مقالات. Show all posts
Showing posts with label مقالات. Show all posts

Tuesday, 7 June 2016

به جواب دوستانی که هنوز شک دارند (در پیوند به پروژه برق توتا)



رضا احسان      
ااا****************************
هرچند شایعه پراکنی های زیادی صورت گرفته تا مسیر بامیان را بدتر از سالنگ نشان دهد، اما اینرا میگویم که ما و شما به عنوان تحصیل کردگان، قوه تشخیص داریم و باید بیطرفانه قضاوت کنیم، و دور اندیش باشیم لطفا دقیق بخوانید:
اول: این موضوع را مشخص کنم که مسیر جنجالی از بغلان تا کابل است، که در این وسط سالنگ و بامیان قرار دارد، به لوی پکتیا، و ولایات دیگر هیچ ربطی ندارد. چه از سالنگ بگذرد چه از بامیان استیشن بعدی کابل است. و از کابل به لوگر و ولایات جنوبی میرود و بعد پاکستان. 
دوم: استدلالی که به نفع سالنگ میشود اینست که سالنگ 70 کیلومتر نزدیک است و هزینه ی کمتر دارد. آری اما ما باید توجه داشته باشیم که چه اشکلاتی در این مسیر وجود دارد. اول اینکه سالنگ یک دره است، دره ی تنگ، و همین حالا دو پایه برق مهم از آن میگذرد، یکی برق فعلی ترکمنستان و دومی برق کاسا 1000 که چندروز پیش افتتاح شد، سالنگ برای همین دو تنگی میکند، زیرا نظر به بررسی تخنیکی بین لین های برق استندرد بای ید حداقل 50 متر فاصله باشد که حالا برای همین دو همانقدر فاصله نیست، وقتی که پایه سومی بیاید آیا خودش مشکل ایجاد نمیکند؟
و دیگر اینکه سالنگ پنج ماه زمستان دارد و کار اصلا در این مدت دشوار است، و همچنان برفکوچ های خطرناک دارد و دوسال پیش دیدیم که وقتی چند پایه را برفکوچ چپه کرد، سه ماه کامل برق نداشتیم و هزاران دالر مصرف شد تا پایه ها دوباره درست شد. در ضمن مردم کابل و شرکتها و افغانستان بدلیل قطع شدن برق میلیونها دالر ضرر کردند  همچنان سال گذشته مدت بیش از 15 روز طالبان پایه ها قطع کردند و میلیون دالر به سبب خوابیدن کاروبار مردم به مردم ضرر رسید، آیا دروغ میگویم؟؟؟
حالا از نظر من به عنوان یک کسی که اقتصاد خوانده ام، منافع دراز مدت و منافع بیشتر نظر به منافع کوتاه مدت و اندک برتری دارد، نمیدانم برای شما نیز چنین است یا نه؟؟؟    
حالا می آییم ببینیم اگر از بامیان بگذرد چه میشود.      
اگر از بامیان بگذرد:   
اول: امنیت بیشتری دارد و طالبان نمیتواند قطع کند.
دوم: برفکوچ ندارد تا همه ساله پایه ها را چپه  کند و هزاران دالر به دولت و مردم ضرر برساند. پس مصارف کوتاه مدت دارد اما دراز مدت ندارد.
سوم: به سود تمام افغانستان است و باعث رشد اقتصاد افغانستان در دراز میشود و کشور را بسوی صنعتی شدن میبرد، می پرسی چگونه؟ حالا میگویم، اینگونه:
در مسیر بامیان معادن حاجیگگ بامیان، دره سوف سمنگان، آشپشته لوگر و معدن یکاولنگ قرار دارد، و میتواند به در استخراج این معادن نفش مهم بازی کند و میلیارها، بازهم میگویم در دراز مدت میلیاردها دلار نصیب افغانستان نماید، آیا این بد است؟
در ضمن استدلال دیگر برای سالنگ این است که دولت میگوید که مسیر سالنگ کم مصرف است،  و هم برای بامیان سب استیشن میسازیم، باید بگویم که ساختن سب استیشن میلیونها دالر مصرف برمیدارد و هزینه آن به مراتب بالاتر از مسیر سالنگ میشود.   
دیگر اینکه مسیر بامیان و استخراج معادن میتواند برای هزاران نفر کار پیدا میکند و اقتصاد هزاران خانواده را متاثر میسازد. در عین حال مناطق مرکزی نیز که بدون برق، سرک، و شفاخانه در فقر به سر میبرد مستفید میشود، حالا قضاوت و تشخیص دست شماست، آیا کدام مسیر بهتر است؟ آیا ما خواست نا معقولی را مطرح کرده ایم؟؟؟!!!...

Sunday, 13 September 2015

فرار سرمایه‌های پولی و انسانی؛ تهدید جدی برای اقتصاد کشور


م. رضا احسان

دو نوع سرمایه از کشور در حال فرار است: سرمایه‌ی پولی و سرمایه‌ی انسانی.

سرمایه‌ی پولی، قبل از سال 2014 شروع به فرار کرد. مسایلی چون بیرون شدن نیروهای خارجی از کشور، شدت گرفتن ناامنی، تبلیغات مخالفین دولت و شایعه خطر سقوط نظام باعث شد اکثر سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی سرمایه‌های شان را از افغانستان بیرون کنند. شرکت‌های زیادی تعطیل شد، پول‌ها از بانک‌ها کشیده شد، نقدینگی کاهش یافت، خیلی از مؤسسات کوچک فعالیت‌های شان را متوقف کردند. این روند بعد از مدتی به کندی گرایید، اما هم‌چنان ادامه داشت. انتخابات جنجالی ریاست جمهوری و خطر رفتن کشور به بحران و جنگ داخلی، بار دیگر روند بیرون شدن سرمایه از کشور را سرعت بخشید و بعضی از شرکت‌ها و نهادهای خورد و بزرگ اقتصادی که منتظر بهبود وضعیت بودند، بعد از انتخابات نومید شدند و اکثراً پول‌های شان را از کشور بیرون کردند و فعالیت‌های شان را متوقف کردند. این روند از سال 2013 تا حال تأثیری زیادی روی اوضاع اقتصادی و اجتماعی کشور گذاشته است. خارج شدن مقدار زیاد پول از کشور، به چرخه‌ی پولی کشور آسیب زیادی رساند و بدون شک سبب بدتر شدن اقتصاد کشور و کم شدن عاید دولت گردید. با بسته شدن شرکت‌ها، مؤسسات و نهادهای داخلی و خارجی و کم شدن سرمایه‌گذاری، هزاران تن شغل‌های شان را از دست دادند. آمار بیکاری افزایش یافت. پول از دست مردم خارج شد و شدیداً بالای جامعه تأثیر سؤ گذاشت. فرار سرمایه  و خارج شدن پول از طریق واردات بی‌حد و حصر، که ما از کشور‌های همسایه و جهان داریم، یک رقمِ کلان پولی را از کشور خارج می‌کند.

بر علاوه‌ی سرمایه پولی، سرمایه انسانی نیز در حال فرار است. آسیبِ فرار سرمایه‌ی انسانی کمتر از فرار سرمایه‌ی پولی نیست. ناامنی‌ها و اخبار دلسرد کننده‌ی پیشا 2014 و تهدیدات موجوده‌ی آن‌زمان به خودی خود به جوانان، فکر بیرون شدن از کشور می داد؛ اما فرار سرمایه‌ی پولی و بسته شدن هزاران شرکت و مؤسسه، در سال 2014 و 2015 طیف عظیمی از جوانان را بیکار کرد. انتخابات با همه مشکلاتش گذشت، اما دولت افغانستان برای از بین‌بردن بیکاری هیچ برنامه‌ی مؤثری روی دست نگرفت. این وضعیت باعث شده که صدها جوان تحصیل کرده و درس‌خوانده، با ناامیدی از کشور به آرزوی رسیدن به کشورهای اروپایی خطر کنند. به اساس گفته‌های ریاست پاسپورت افغانستان، سال گذشته روزانه حدود یک‌هزار الی دوازده‌صد نفر برای گرفتن پاسپورت مراجعه می‌کردند؛ اما حالا روزانه تا چهارهزار نفر برای گرفتن پاسپورت مراجعه می‌کنند. علاوه بر این، از طریق مسیرهای قاچاقی نیز مسافرت می‌کنند. راه خطرناک قاچاق و حتی خطر مرگ در مسیر آب‌ها، نتوانسته مانع این جوانان شود. هزاران جوان درس‌خوانده، اما بیکار، امروز در کشور وجود دارد، هزاران تن از جوانان لایق به خاطر بیکاری و حاکم بودن فساد و نبودن شایسته‌سالاری کشور را ترک کرده اند و یا در حال ترک کردن هستند

فرار این دو نوع سرمایه، بدون شک برای افغانستان گران تمام می‌شود و اقتصاد کشور را متأثر می‌سازد و یک تهدید جدی برای اقتصاد افغانستان است. به همه هویدا است که کشور امریکا از مهاجرینی‌که از کشورهای مختلف جهان به سمت این‌کشور می‌رفتند، به‌خوبی به‌عنوان نیروی کار استفاده میکرد و همین سرمایه‌های انسانی کشورهای مختلف و مغزهای فعال در ساختن امریکای مدرن نقش به‌سزایی داشت. اما این نیروی کار جوان و فعال از کشور در حال فرار است؛ در حالیکه دولت می‌تواند با سرمایه‌گذاری کردن بالای معادن، شرکت‌های تولیدی، سرک‌سازی، بخش ساختمانی، زراعت و مالداری و خدمات بهتر این فرار را به حد اقل برساند. صواب این است که دولت افغانستان این موضوع/تهدید را جدی بگیرد و پلان‌های کوتاه‌مدت و درازمدت برای جلوگیری از فرار این سرمایه‌ها روی دست بگیرد.
نوت: این مطلب در شماره چهارم ماهنامه گپ دهکده نشر شده است
https://ssl.gstatic.com/ui/v1/icons/mail/images/cleardot.gif


Wednesday, 15 July 2015

مناطق مرکزی و انبوة از مشکلات


مناطق مرکزی و انبوة از مشکلات
محمدرضا احسان
نشر شده در ماهنامهء گپ دهکده

یکم: نا امنی مسیرهای مناطق مرکزی-کابل و مناطق مرکزی- هرات
ساحه‌ی 30-40 دقیقه‌یی جلریز- سعیدآباد: در مسیر مناطق مرکزی (غور، دایکندی، بامیان و بهسود)، به طرف کابل، در ساحه‌ی جلریز میدان وردک، دیگر خبر از آرامش و امنیت رهگذران نیست. ساحه‌ی سی تا چهل دقیقه‌یی بین ولسوالی جلریز و سعیدآباد، جاده‌ی پخته در محاصره‌ی انبوه درختان، خاصتاٌ در زمان برگ و بار، علی‌رغم طراوت بهاری، از دو طرف جاده وحشت می‌آفریند. این جاده، از سوی رهگذران و مسافران، به «جادة مرگ» مسمی گردیده است. به‌رغم موجودیت پوسته‌های امنیتی به فاصله‌های کم‌تر از 300 متر، مشکل امنیتی اما، هم‌چنان باقی‌ست و خاک و ریگ و اسفالت این جاده هرازچندگاهی خون می‌نوشد. در این جاده، سرهایی بریده از پیکر می‌افتند؛ اسیر‌ها را به سمت جنگل‌های انبوه می‌برند، گاهی جسد دوباره تحویل مردم می‌شود و گاهی‌ هم اجسامِ لاغرِ سراپا استخوان. شمار قربانیان این مسیرِ نیم‌ساعته را کسی دقیق نمی‌داند. در میان باغ‌ها و سبزه‌های ولسوالی جلریز، انگار «وحشت» و «مرگ» کاشته‌اند. مسافر، طی چند دقیقه عبور از این منطقه، موی در اندامش سیخ می‌شود.
شینواری-سیاگرد (غوربند): این مســیری طولانی، که چنــدین ساعت را در بر می‌گیرد، سایه‌ی سنگینِ نبرد‌های کوتاه و دراز نیروهایی امنیتی و طالبان را با خود دارد. مـرگ «ضـحاک» و ده‌ها انسـان دیگر بر سنگینی این سایه افزوده است. رعب و ترس طولانی‌تر از سال، به هیولای ترسناکی می‌ماند که هر لحظه انتظار حمله‌اش را داشــــته باشی. وقتی مسیر اولی (جلریز- سعید‌آباد) خطرناک و ناامن باشد، مسافرانِ همة ولایاتِ مرکزی ناگزیر می‌شوند به این مسیر رو بیاورند. اما، امنیت این مسیر را کی تضمین کرده است؟ هرگاه گرگ‌های درنده‌ی این مسیر بخواهند، نیز راه را می‌گیرند و جان صد‌ها انسان را تهدید می‌کنند.
مسیر مناطق مرکزی- هرات: مسیر فیروزکوه- هرات، هم در زندانی‌سازی مردم مناطق مرکزی، نقشی کمتر از دو مسیر دیگر را ندارد. دزدی‌های مســلحانه، حمـــــله به موتر‌های «کاماز» و «فلانکوچ»، قتل تعداد زیادی از مردم عادی و رانندگان و موارد زیادی دیگر، ترس‌ و وحشتِ فراوانی در دل مسافران انداخته است. این مســـیر که جاده‌اش «خامه» است، گِل و لایِ اول بهار و آخر خزان، نیز بر انبوه از مشکلات می‌افزاید. در کل، می‌شود گفت که مناطق مرکزی از این ناحیه زندانی شده و دولت نیز ارادة قوی برای رهایی مردم از این زندان را ندارد.
دوم: عدم تخصیص بودجه برای پروژة گردن‌دیوال:
شاهراه کابل- هرات از مسیر میدان‌شهر، غزنی، زابل، قندهار و هلمند که بیش از یک‌هزار کیلومتر طول دارد، از پر رفت‌و آمدترین شاهــــراه‌ها در کــشور محســوب می‌شود. مسافرین کابل- هرات، بارها از طریق رسانه‌ها، در مورد ناامنی‌های موجود در این بزرگ‌راه، شکایت کرده‌اند. بنا به ادعای این مسافرین، آن‌ها، هرازچندگاهی شاهد به آتش‌کشیدنِ موترها توسط طالبان، دزدی‌های مسلحانه، گروگان‌گیری‌ها... بوده اند. مسافرین ولایات غربیِ کشور بدیلی جز این مسیر ندارند و مجبوراً خطر را به جان بخرند.
مسیری دیگری که کابل را به هرات وصل می‌کند، از مناطق مرکزی افغانستان گذشته و در حدود 700 کیلومتر طول دارد. این مسیر، در مقایسه با شاهراه کابل- هرات که از طریق ولایت قندهار می‌گذرد، حدود 400 کیلومتر کوتاه‌تر است. اگر دولت افغانستان روی این سرک هزینه کند، علاوه بر این‌که در عبور و مرور مسافران و رهگذرانِ ولایات غربی و مرکزی سهولت ایجاد می‌شود، می‌توان، مواد وارداتی بنادر «اسلام‌قلعه» و «زرنج» را نیز با هزینة کم‌تر به پایتخت و سایر ولایات کشور رساند. کار ساخت بزرگ‌راه مناطق مرکزی، که به هرات می‌انجامد، برای بار اول در سال 1341هـ.ش، مطرح گردید، و بین سا‌ل‌های 1347 -48هـ.ش کار سروی‌اش نیز تکمیل شد. اما متأسفانه، تا هنوز هم (که اضافه‌تر از 45 سال می‌شود) ساخته نشده است و چنانچه به‌نظر می‌رسد، ارادة برای ساخت آن نیز وجود ندارد.
در دو دور اول انتخابات ریاست جمهوری، آقای کرزی و تیمش برای تخصیص بودجه و ساخت این شاهراه وعده‌ها دادند؛ ولی بعداً معلوم شد که از این مسئله، صرف به عنوان یک وسیله‌ی تبلیغاتی و کمپاین استفاده کردند و بس. «محمد امین میرزاد»، در این مورد، در روزنامه‌ی افغانستان می‌نویسد: «اما بعد از پایان دو انتخاباتِ ریاست جمهوری نه تنها این طرح آغاز نگردید، بلکه وزارت مالیه همان بودجه اولیه و مقدماتی این طرح را که بالغ بر چند میلیون دالر می‌شد، نیز قطع کرد. تنها کاری‌که برای احداث این سرک شده، نصب دو تابلویی است که از دولت اقای کرزی به یادگار مانده است؛ یکی از این دو تابلو در بامیان نصب است و دیگری در میدان‌شهر که با خط درشتی به‌رویش نوشته شده: «پروژه عاجل سرك كابل ـ باميان ـ هرات».
سال‌های بعد از آن، وزارت فوائد عامه نیز از قرارداد یک شرکت افغان- کوریا در مورد شروعِ کارِ این سرک صحبت کرده بود؛ اما بازهم از کار این سرک خبری نشد. کار این پروژه به معمای می‌ماند، که فقط دولت افغانستان می‌داند و طراحان اصلی برنامه‌های توسعوی و سیاسی در این کشور. عدم تطبیق پروژة مذکور، مردم را به این باور خواهند رساند که «زیر کاسه نیم‌کاسه» است و دولت در مقابل مردم افغانستان سیاست تبعیض‌آمیز و دوگانه دارد و دولت، دولت ملی نیست.
سوم: رودها و دریاهای سرشار، اما عدم تطبیق پروژه‌های بند برق، کانال‌ها و دیوارهای محافظتی برای جلوگیری از تخریب شدن زمین‌های زراعتی:
رود هیرمند: این رود، که یکی از پر آب‌ترین رودهای افغانستان به شمار می‌رود، در مناطق مرکزی جریان دارد. رود هیرمند، از فاصله‌ی 85 کیلومتری غرب کابل سرچشمه می‌گیرد و به طرف غرب و جنوب‌غرب جریان پیدا می‌کند، و بیشتر از 400 کیلومتر این دریا، در مناطق مرکزی جریان دارد. محترم «محمد توسلی غرجستانی» در کتاب (اقتصاد افغانستان) از شاخه‌های دریای هیرمند، که در مناطق مرکزی اسـت، نام برده اســت: رودخانه‌ی دایکـــــندی، رودخانه‌ی شهرستان و رودخانه‌ی ارغنداب؛ اما با وجود این دریاهای خروشان در مناطق مرکزی، هیچ‌گونه برنامه‌های توسعوی و ساخت و ساز و اعمار بندها صورت نگرفته، هیچ بند ذخیره‌ی آبی ساخته نشده، و هیچ بندی برای تولید برق ساخته نشده است. برای این‌که زمین‌های مردم آبیاری گردد، کانال‌ها و نهرهای فرعی نیاز است، که متأسفانه ساخته نشده، و حتی برای محافظت زمین‌های زراعتیِ مردم، از سیلاب‌ها و تخریب شدن، دیوارهای استنادی ساخته نشده است. اما وقتی‌که این دریا، از مناطق مرکزی خارج می‌شود، ساخت و ساز بندهای ذخیره‌ی آب، کانال‌ها و نهر‌های فرعی، برای آبیاری، و بند برای تولید برق شروع می‌شود؛ مردم چه برداشتی خواهند کرد؟
هریرود: شاخه‌های اصلی هریرود، رودخانه‌ی «لعل» و رودخانه‌ی «سرجنگل» در ولسوالی لعل و سرجنگل ولایت غور می‌باشد. یکی از این شاخه‌ها از کوتل بین «یکاولنگ» و «سرجنگل» سرچشمه می‌گیرد و دیگری از نقاط مرتفع لعل. این هردو رودخانه، در ساحه‌ی «شینیه»ی ولسوالی «دولت‌یار» ولایت غور باهم یکجا می‌شوند و «هریرود» را می سازند. هریرود، در طول سال آب فراوان دارد، که می‌تواند هم ساحات زیاد زراعتی را تحت آبیاری قرار دهد و هم برق، به اندازه‌ی کافی، تولید کند. اما، بالای این دریا هیچ‌گونه پروژة توسعوی، بند‌های تولید برق و ذخیره‌ی آب ساخته نشده و تقریبا از آب این دریا، در درون مناطق مرکزی هیچ استفاده‌ی صورت نمی گیرد، زمانی‌که این دریا به هرات نزدیک می‌شود، کار پروژه‌ی بند برق بالای آن شروع می‌شود؛ پروژه بند برق «سلما» در مربوطات ولایت هرات بالای این دریا در حال ساخت است. این پروژه از برنامه‌های دوران داود خان و سال‌های 1342-1347هـ.ش بوده، که تا هنوز تکمیل نشده است. در صورت تکمیلی این پروژه، تنها ولایت هرات از برق و آب آن مستفید خواهد شد، و مناطق مرکزی متأسفانه باز هم از کوچک‌ترین استفاده آن محروم خواهد بود.
بند امیر: بند امیر، در سال 1388 به عنوان »پارک ملی« افغانستان نامگذاری شد. متأسفانه، این نامگذاری فقط جنبه‌ی سمبولیک داشته و بس؛ چون هیچ کارِ عملی برای آماده‌سازی »بند امیر« به‌عنوان »پارک ملی« صورت نگرفته است. امنیتِ راه‌های منتهی به این پارک هنوز تأمین نیست. علاوه بر آن، آبِ رودخانه‌ی یکاولنــگ که از بنـد امیـر ســرچــشمه می‌گیرد، و در طول سال آب دارد، هیچ استفاده‌ی بهینه از آن صورت نمی‌گیرد. دولت هم هیچ‌گونه برنامه‌ی مشخصی در این ضمینه ندارد. کدام بودجه و یا پروژه‌ی را که برای تولید برق و ذخیره‌گاه‌های آبی باشد، بالای این رودها در نظر نگرفته است، ولی در مقابل، زمانی‌که برنامه‌های توسعوی ولایات دیگر را بررسی می‌کنی، درمی‌یابی که برخلاف ولایات مرکزی، پروژه‌های بنـــد برق، ذخیـــره‌گاه‌های آبی، کانال‌ها و نهرهای آب برای آبیاری زمین‌های زراعتی.. یا ساخته شده‌اند و یا هم در حال تطبیق اند.
با وجود رودخانه‌های‌که در بالا ذکر شد، مناطق مرکزی، متأسفانه، هنوز هم در بی‌برقی بسر می‌برند. باشندگان بامیان، در اعتراض به بی‌برقی، در سال (2011- 2012م) هریکینی را به‌گونة اعتراض، به رئیس جمهور کرزی تقدیم کردند. مردم غور، بارها بخاطر نبود برق اعتراض کردند. و همچنان دایکندی و بادغیس و بهسود در بی‌برقی همیشگی بوده اند. درصورتی‌که بیش از 100 ملیارد دالر کمک‌های بین‌المللی در افغانستان به مصرف رسیده، اما سهم این ولایات بسیار ناچیز بوده است. بعضی کارهای هم که بالفرض صورت گرفته، توسط خود مردم انجام شده و دولت در آن نقش بسیار ناچیزی داشته است.
چهارم: خدمات ناچیز صحی و کوه‌های عظیمِ مشکلات صحی
مناطق مرکزی، زمستان طولانی و پر برف دارند. اکثر مریضانِ مناطق دوردست در سرمای شدیدِ زمستان تا رسیدن به شفاخانه از بین می‌روند؛ چون شفاخانه و خدمات صحی در نزدیکی‌شان قرار ندارد، و یا هم داکتر و خدمات صحی لازم در شفاخانه‌ها (که فقط نام شفاخانه روی آن مانده شده است) موجود نیست. مریض‌های‌که خیلی عاجل نیستند را، مجبورا مردم از ولسوالی‌ها به مراکز ولایات و حتی به پایتخت انتقال‌دهند. دولت اما، می‌توانست از سال 2001م تا حال، با پول‌های ملیاردی، برای حل مشکلات صحی در این مناطق محروم، اقدام کند و به حد اقل برساند، اما چنین نشد.
نتیجه گیری: مناطق مرکزی از سه ناحیه شدیدا آسیب دیده است. این مورد باعث می‌شود که بر اتفاقی‌بودن یا تابع وضعیت سیاسی و اقتصادی‌بودن این پدیده شک کرد. شاید این برداشت بوجود آید که این بازی‌های سیــــاسی و برنامه‌های نامتــوازن اقتصادی و توسعوی است که وضعیتِ بدِ یاد شده را بوجود آورده و این قسمت از افغانستان را در حاشیه قرار داده است. هرچند از لحاظ امنیتی، خیلی از ولایات جنوبی، شمالی و شرقی مشکل دارند، اما مناطق مرکزی در طول این 14 سال به‌کلی امن بوده و هیچ عامل بیرونی نتوانسته بود، در درون این ساحه نفوذ کند. ساحه‌ی که مناطق مرکزی را محاصره‌ کرده و آنرا به زندانی مبدل ساخته است، خیـــلی ســـاحه‌ی اندک می باشـــــد. درصورتی‌که دولت ارادة قوی داشته باشد و برای حل این مشکل اقدام کند، آوردن امنیت در این ساحه دور از امکان به‌نظر نمی‌رسد.
دولــت افغانســـتان، می‌توانسـت از کمـک‌های ملـیاردی و پروژه‌های بازسازی کشورهای مختلف جهان، هم برای رفع مشکل بی برقیِ این مناطق اقدام کند، و هم توسط ساختن بندها و ذخیـــره‌های آبی، برای بهبود وضعیت زراعتی مردم، گام بردارد. هرچند بارها کشورهای مختلف برای پروژه‌ی «گردن‌دیوال» علاقه‌مندی شان را نشان داده و اگر هم کشورهای بیرونی حاضر نیستند پول پرداخت کنند (که بدون شک چنین نیست) دولت می‌تواند از بودجة سالانة ملی افغانستان برای ساخت این پروژه و باقی مشکلات یادشده‌ی مناطق مرکزی استفاده کند، و بزرگ‌راه کابل- هرات، از طریق مناطق مرکزی، را بسازد. این شاهراه می‌تواند تا 35 فیصد فاصلة کابل- هرات را کاهش دهد.
و همچنان دولت افغانستان اگر اراده قوی برای خدمت به مردم این منطقه را می‌داشت، می‌توانست بندهای برق، ذخیــره‌گاه‌های آبی و نهــرها و کانال‌ها برای آبیــاری مزارع بسازد، و برای رفع مشکلات صحی این مردم اقدام کند. در آنصورت مردم مناطق مرکزی باور می کرد که دولت از خودشــان اسـت و دیــگر قـــربانی نابرابری‌های سیاسی و اقتصادی نخواهند شد.

Sunday, 14 December 2014

فراغت از دانشگاه؛ روبرویی با مشکلات جدید


بسیار خوشحال هستی که از یکی دانشگاه های افغانستان فارغ می شوی و سفر چهار/پنج ساله ات را در درون رشته ای به پایان می رسانی؛ بی پولی می کشی، شب ها خواب نمی کنی، درد مسافرت و زندگی در دیار کاملا متفاوت را تحمل می کنی، گرما و سرما را به جان می خری، تحقیر می شوی و اهانت ها را می پذیری، بعضی از استادان رفتار درست نمی کنند، در جریان تحصیل و مطالعات مجبور هستی لباس بشویی، آشپزی کنی، خرید کنی و همین طور به خیلی از مسائلی دیگر نیز رسیدگی کنی. تازه اینها بخشی از مشکلاتی است که در دورهء لیسانس دانشگاه با آن روبرو هستی، مشکلات عدیدهء دیگری نیز وجود دارند. فراغت از دانشگاه خوشحالی، امید، آرزو و خوش بینی های زیادی را در پی دارد، این روز میمون و خجسته را به پایان یافتن زحمات و مشکلات تعبیر می کنی، اما این روز نه تنها که چنان  که فکر می کردی نیست بلکه آغاز مشکلات و مبارزات جدیدیست.

روز فراغت گل باران می شوی، دوستان و اقارت گل می آورند و به گردنت می کند، تحفه ها دریافت می کنی، خوشحال هستی و در پست نمی گنجی، با خوشحالی به خانه می روی و فخر می فروشی که از دانشگاه فارغ شده ای، مدتی با پدر، مادر، برادر و خواهر بسر می بری، می گویی، می خندی و می خوابی... یک می کذرد که متوجه می شوی در مسیر سخت تری قرار گرفته ای، باید برای گذراندن زندگی و برای حمایت از خانواده، که سالها حمایتت کرد، اقدام کنی و شغلی برای خود پیدا کنی، شروع می کنی به جست و جو، رفتن همه روزه به انترنت کلپ و سر زدن به وبسایت ها اکبر داد کام ، جابز داد اِ اف، کاریابی، وظیفه داد کام... به گوگل سر می زنی و در گوگل سرچ می نویسی پست های خالی... هر روز به دوستان، آشناها و کسانی که وظیفهء دارد به تماس می شوی، و با گردن کجی و عذر ازش تقاضای یافتن شغلی می کنی، به ادارات دولتی، وزارت خانه ها، ریاست ها و مؤسسات دولتی و غیر دولتی سر می زنی، تازه متوجه می شوی که شش ماه گذشته است، پدر قهر، مادر دلخون و برادران و خواهران نگران تو، دیگر پولی نیست که ترا حمایت کنند، هر ماه سه هزار افغانی یا چهار هزار برایت فرستاده اند؛ با آن ساخته ای، دیگر از کجا کنند، نرگاو به فروش رسید، ‌گوسفند ها رفت به جای قرض، نه قروت است، نه دوغ، نه ماست و نه عواید دیگر، خانواده مانده که زندگی شان را بگذرانند یا به تو پول روان کنند، قرض ها سر جاهش، قرضداران همه روزه سر می زند و پول می خواهند، از سنی، که در آن باید عروسی کنی، گذشته ای، باید کسی را پیدا می کردی و تشکیل خانواده می دادی... اما این حرف ها اصلا در ذهنت جایی ندار، همش به فکر یافتن شغل. شب ها خواب نداری، روزها خسته و کوفته با پای پیاده زمین و زمان را گشته ای، وضعیت کاریابی خراب، دولت و سیاستمداران در فکر بگیر و بکند و قصر ساختن، فرصت های کاریابی در حد زیر صفر، بدون واسطه که اصلا حرفی از وظیفه نزن، واسطه ات هم که باید وکیل یا یک زورمند باشد و گرنه برو دنبال غریبی و مزدوری ات، پیش هر وکیل و هر سیاستمداری خم می شوی و دست می بوسی، همیش تماس می گیری و یاد آوری می کنی  اما این کار هم چیزی را از پیش نمی برد، تا بار دگر چشم باز می کنی؛ سالی گذشته است... استخوان های قبرغه ات را می شود شمرد، وضعیت سخت زندگی را می شود به صورتت دید، هردم با خود می گویی کاش هیچ گاه دانشگاه نرفته بودی و مصروف همان مزدوری و کار های سخت روزگار بودی و امروزی می توانستی لقمه نانی بخوری، آری اینست روزگار در این ملک...

Sunday, 2 November 2014

یک مسئلهء ذهنی!


این اولین محرمی است که در کابل هستم، واقعاً انگشت بدهان مانده ام و حیرت کرده ام از این همه...
سوالهای زیادی ذهنم را می آزارد، چرا قمه؟ چرا بیرق های گوناگون؟ چرا؟ چرا؟ چرا؟
هر چند تعدادی به این باور است که یک بخش اینگونه عزاداری ها، عقده گشایی است، زیرا این مردم در طول تاریخ نتوانسته بودند آزادانه مراسم های مذهبی شان را برپا کنند و همیشه سرکوب شده بودند، عقده یی شده اند و از این رو می خواهند با نمایش های این چنینی به نحوی باور ها و مراسم شان را به نمایش بگذارند، از این جهت است که به جاده ها، و مکان های مثل سر پل کوته سنگی می برآیند و به همه نشان می دهند که ما عزاداری می کنیم، و بخش دیگری هم ریشه در بی سوادی و نا آگاهی مردم دارد که با وجود دستور ها و فتواهای مکرر در حرام بودن قمه زنی و زنجیر زنی، باز هم به این کار ها روی می آورند...
اما به نظر من این هردو مورد درست نیست، زیرا اگر شیعیان کابل عقدهء تاریخی دارند و از این رو زیاده روی می کنند، پس چرا قمه زنی در مکان دیگر دنیا مثل شهر های کلان ایران، پاکستان، هند، بحرین، عراق و جاهای دیگر وجود دارد، آنها از لحاظ تاریخی سرکوب نشده اند، آنها آزاد بودند...
از طرف دیگر، تقلید موضوع مهمی در بین شیعیان است و برای هر شیعه ضرور است که از مجتهدی که فکر می کند اعلم است تقلید کند و مطابق به گفته های ایشان عمل کند، این اصل در بین شیعیان ریشهء قوی هم دارد، و بسیاری از شیعیان یک مجتهدی که فکر می کند اعلم است تقلید می کنند، اما وقتی موضوع عاشورا می آید چرا اینگونه نیست، و دیگر فتواهای مجتهدین شان اهمیتی ندارد، تعداد زیادی از مجتهدین فتوا داده اند که قمه زنی جواز ندارد یا حرام است، بطور مثال، آیت الله محقق کابلی، آیت الله شیرازی، خامنه ای و بعضی مراجع تقلید دیگر... پس چرا هنوز هم ادامه دارد؟
ذهن من قمه زنی های این چنینی را نه به عنوان عقده گشایی می پذیرد و نه به عنوان رسم و عنعنهء مذهبی و نه هم آنرا ناشی از بی سوادی و نا آگاهی مردم می داند، برای من این کار بیشتر به یک پروژهء بزرگ شباهت دارد، که پول هنگفتی نیز برای آن مصرف می شود. به هر حال این مسئله ای است که دنبال جوابم؟؟؟!!!


Sunday, 10 August 2014

آری این است وضعیت!

امروز در اثر انفجاری در دارالامان 4 تن  افراد ملکی به شهادت رسیدند، از جمله سه تن از یک خانواده هستند، یک طفل نیز در جمله کشته شدگان است. آری! اینست وضع این کشور، تویی که هیچ گناهی نداری، هیچ رابطهء با سیاست نداری، با خارجی ها کار نمی کنی، و آزارت به هیچ کس و هیچ طالبی نمی رسد شاید بطرف خانه می روی، شاید خرید یا شاید به دیداری دوستی... چه دانی که کسی در کمین نشسته تا جمعی را از بین ببرد، تویی که اصلا فکرش را نمی کنی که وقت رفتن فرا رسیده است... در این کمین، کمینی بی رحم ترین آدم های دنیا بر می خوری، شاید قصد این کمین کسی دیگری است، اما این زمان است که ترا درست در همان مکان قرار می دهد، مکانی که ثانیهء بعد پر از دود می شود، خون تنی چندی به اطراف می ریزد، مکانی که تکه لباسی از کسی، بوتی از دیگری، توته های گوشت از بدن پیر مردی، دستی از طفلی و پارچه های آهن از موتری به هر طرف پرت می شوند و در نهایت؛ اعضای بدنت قطعه قطعه به چهار سمت پراگنده می شود، شاید آخرین صدایی را که می شنوی صدای گوش خراش انفجار است و اما صدا ختم نشده دیگر صدایی نیست و تو هم نیستی، دیگر چیزی را نمی شنوی، نمی فهمی چه شد، دیگر نمی فهمی بعد از رفتنت مادرت چه می کشد، پدرت چه حالی دارد و برادر و خواهرت کجاست... آری امروز نوبت تو بود، ولی کسی چه داند، اگر وضع به این حالت به پیش رود، فردا شاید من باشم و پس فردا احمد و محمود، لیلی و مریم؟؟؟!!! ...

Monday, 16 June 2014

از سیاست افغانی نفرت دارم!


از سیاست افغانی نفرت دارم!

در افغانستان، اتهام، اتهام است و خیانت هم اتهام، و جالب تر اینکه بعضی از متهمین و خائنین قهرمان میشوند. یادم است که در طول 13 سال گذشته تعدادی زیادی متهم شده اند، اما این اتهام اتهام باقی مانده، نه بی گناهی ثابت شده و نه خیانت.
حتما در ذهن تان است: احمد ضیا مسعود در دبی، حصین فهیم، محمود کرزی، قدیر فطرت و تعدادی دیگر در ورشکستگی کابل بانک، عمر زاخیلوال در اختلاس، ستار خواصی در طرفداری صریح از طالبان، وحید مژده در رابطه داشتن با طالبان و پاکستان... و اکنون امرخیل در تقلب.
اتهام بالای امر خیل هم مانندی قضایای قبلی، اتهام باقی خواهد ماند. امر خیل برای بعضی ها قهرمان و برای بعضی ها خائن حساب خواهد شد.
دولت افغانستان نه بی گناهی این افراد را ثابت می کند و نه هم جرم شان را.
و اینجاست که قهرمان های ملی ما روز به روز افزایش می یاید، اما افغانستان هم چنان غرق در فساد باقی می ماند، نه پیشرفتی، نه آبرویی و نه حیثیتی.
و نفرت من از این سیاست سیر صعودی اش را می پیماید.


Sunday, 20 April 2014

2014 و سردرگمی افغانستان



2014 و سردرگمی افغانستان
هنوز 2014 از راه نرسیده بود، تعبیر های زیادی از این سال وجود داشت، و این از آنجا ناشی میشد که قرار بود نیروهای خارجی از افغانستان بیرون شوند، دیدگاهای متفاوت در مورد این سال وجود داشت، 2014 نقطهء اوج در تاریخ افغانستان است، افعانستان مستقل میشود، افغانستان بسوی پیشرفت گام بر میدارد، افغانستان به طرف جنگ های داخلی می رود، سال فرار سرمایه ها از افغانستان است... در نهایت 2014 رسید؛ امید ها، آرزوها، صلح، امنیت... و در مقابل: ترس از جنگ داخلی، عدم اعتماد به دولت، ادامه حملات تروریستی و ده ها موضوعات دیگر آمدند تا در آیینهء 2014 حق یا باطل بودن شان را نشان دهند، 2014 ده ها موضوعات و وقایع جالب را در همین ابتدا با خود داشته که هرکدام برای آینده افغانستان نقش مهم دارد ، ادامهء تنش های رییس جمهور کرزی و باراک اوباما، خبر آزاد سازی ده ها تن از زندانیان بگرام، فاش شدن اسرار توطعهء کاخ سفید در انتخابات ریاست جمهوری گذشته، انتخابات ریاست جمهوری، پای در هوا ماندن پیمان امنیتی بین کابل و واشنگتن اعلان جنگ آقای خواصی بر علیه امریکایی ها...
با این حال می توان گفت 2014 تا هنوز که مدتی از آن گذشته؛ برای مردم افغانستان شکل یک معما را دارد و مردم علاقه مند حل این معما.
تنش ها میان کابل و واشنگتن در مورد امضای پیمان امنیتی بین افغانستان و ایالات متحده هم چنان در نقطه قوت است، با نشر شدن کتابی که در آن از یک توطعهء در انتخابات قبلی پرده برداشته شده بود، تا اندازهء مشخص شد که این تنش ها متاثر از انتخابات هم بوده و رییس جمهور افغانستان می خواهد که با امضا نکردن پیمان امنیتی کمی از عقده های دلش را خالی کرده باشد و از طرف دیگری بعضی امتیازات را که مد نظر دارد نیز از امریکا بگیرد. امضا شدن این پیمان شاید در یک طرف افغانستان را به آیندهء بهتر و امن تر امیدواری دهد و کمک های بین المللی را برای افغانستان به همراه داشته باشد و در طرف دیگر، این پیمان ممکن به استقلال و آزادی افغانستان نقطه سوال باقی بگذارد. ولی به نظر می رسد که در حال حاضر امضا شدن این پیمان بیشتر به نفع افغانستان تا تاخیر یا امضا نکردن آن. موضوع دیگری که نگرانی های زیادی را در بین مردم بوجود آورده، موضوع آزادسازی ده ها تن از مخالفین از زندان بگرام می باشد، این در حالیست که سال گذشته نیز تعدادی از زندانیان، از زندان رها شده بود، اما بزودی به صف مخالفین پیوسته بودند و بار دیگر در ویرانی های کشور سهم گرفتند، تا اینکه تعدادی از آنها، بار دیگر در قضیهء دیگری در قندهار دستگیر شد. هر چند شاید رییس جمهور کرزی این کار را برای نزدیک ساختن طالبان و مخالفین انجام می دهد، تا به پروسهء صلح و آوردن امنیت کمک کند، اما به نظر می رسد که اینکار نتیجهء چندانی را در پی ندارد و تنها پیامد های این رها کردن ها، بیشتر به ضرر افغانستان است تا فایده.
در مجموع وقتیکه نظری به وضعیت فعلی افغانستان داشته باشیم، می بینیم که افغانستان در یک سردرگمی تمام بسر می برد. بی ثمر بودن  پروسه صلح در سال های گذشته و اکنون، مشخص نبودن صف مخالفین و تروریستان که هر روز بر ویرانی های افغانستان می افزاید، پای در هوا ماندن پیمان امنیتی بین افغانستان و ایالات متحدهء امریکا، رهایی مخالفین دولت افغانستان از زندان بگرام، اعلام جنگ تعدادی، از درون دولت بر علیه امریکا و نیرو های بین المللی و...
این ها و موضوعات دیگری از این قبیل، در حقیقت افغانستان سرگردانی را ترسیم می کند که هرروز تشویش ها و نگرانی ها در آن بیشتر شده و بر سرگردانی اش می افزاید، ضرر های اقتصادی را به افغانستان هدیه می کند، زمینهء فرار سرمایه را فراهم می کند، صفوف مخالفین را قویتر ساخته و مردم این سرزمین را آشفته تر می سازد. رییس جمهور افغانستان، اگر خواسته باشد، کسیست که می تواند کشور را از سردر گمی فعلی برهاند و مسیر حرکت کشور را مشخص نماید. راه دیگری نزد فعالین مدنی و مردم کشور است که می توانند، بصورت جدی، با اعتراضات شان از صاحبان قدرت بخواهند که افغانستان را از این سردرگمی نجات دهند

محمدرضا احسان