تنـم تب دارد و تنــهایم اکـنون
سراسر والــــه و شیدایم اکنون
ندارم لحـظه ی لبـــخند بر لب
لبالب مملو از غم هــایم اکنون
تعجب نیست گر حالم خرابست
اسیر حسن آن زیـــبایم اکـــنون
نکردم فکر روزِ سخت خویش را
فدای عشق سر بـــالایــم اکنــون
No comments:
Post a Comment