مناطق
مرکزی و انبوة از مشکلات
محمدرضا احسان
نشر شده در ماهنامهء گپ دهکده
محمدرضا احسان
نشر شده در ماهنامهء گپ دهکده
یکم:
نا امنی مسیرهای مناطق مرکزی-کابل و مناطق مرکزی- هرات
ساحهی
30-40 دقیقهیی جلریز- سعیدآباد: در مسیر مناطق
مرکزی (غور، دایکندی، بامیان و بهسود)، به طرف کابل، در ساحهی جلریز میدان وردک،
دیگر خبر از آرامش و امنیت رهگذران نیست. ساحهی سی تا چهل دقیقهیی بین ولسوالی
جلریز و سعیدآباد، جادهی پخته در محاصرهی انبوه درختان، خاصتاٌ در زمان برگ و
بار، علیرغم طراوت بهاری، از دو طرف جاده وحشت میآفریند. این جاده، از سوی
رهگذران و مسافران، به «جادة مرگ» مسمی گردیده است. بهرغم موجودیت پوستههای
امنیتی به فاصلههای کمتر از 300 متر، مشکل امنیتی اما، همچنان باقیست و خاک و
ریگ و اسفالت این جاده هرازچندگاهی خون مینوشد. در این جاده، سرهایی بریده از پیکر میافتند؛
اسیرها را به سمت جنگلهای انبوه میبرند، گاهی جسد دوباره تحویل مردم میشود و
گاهی هم اجسامِ لاغرِ سراپا استخوان. شمار قربانیان این مسیرِ نیمساعته را کسی
دقیق نمیداند. در
میان باغها و سبزههای ولسوالی جلریز، انگار «وحشت» و «مرگ» کاشتهاند. مسافر، طی چند
دقیقه عبور از این منطقه، موی در اندامش سیخ میشود.
شینواری-سیاگرد
(غوربند): این مســیری طولانی، که چنــدین ساعت را در بر میگیرد، سایهی
سنگینِ نبردهای کوتاه و دراز نیروهایی امنیتی و طالبان را با خود دارد. مـرگ
«ضـحاک» و دهها انسـان دیگر بر سنگینی این سایه افزوده است. رعب و ترس طولانیتر
از سال، به هیولای ترسناکی میماند که هر لحظه انتظار حملهاش را داشــــته باشی.
وقتی مسیر اولی (جلریز- سعیدآباد) خطرناک و ناامن باشد، مسافرانِ همة ولایاتِ مرکزی
ناگزیر میشوند به این مسیر رو بیاورند. اما، امنیت این مسیر را کی تضمین کرده
است؟ هرگاه گرگهای درندهی این مسیر بخواهند، نیز راه را میگیرند و جان صدها
انسان را تهدید میکنند.
مسیر
مناطق مرکزی- هرات: مسیر فیروزکوه- هرات، هم در زندانیسازی
مردم مناطق مرکزی، نقشی کمتر از دو مسیر دیگر را ندارد. دزدیهای مســلحانه، حمـــــله به موترهای
«کاماز» و «فلانکوچ»، قتل تعداد زیادی از مردم عادی و رانندگان و موارد زیادی
دیگر، ترس و وحشتِ فراوانی در دل مسافران انداخته است. این مســـیر که جادهاش
«خامه» است، گِل و لایِ اول بهار و آخر خزان، نیز بر انبوه از مشکلات میافزاید.
در کل، میشود گفت که مناطق مرکزی از این ناحیه زندانی شده و دولت نیز ارادة قوی
برای رهایی مردم از این زندان را ندارد.
دوم:
عدم تخصیص بودجه برای پروژة گردندیوال:
شاهراه
کابل- هرات از مسیر میدانشهر، غزنی، زابل، قندهار و هلمند که بیش از یکهزار
کیلومتر طول دارد، از پر رفتو آمدترین شاهــــراهها در کــشور محســوب میشود.
مسافرین کابل- هرات، بارها از طریق رسانهها، در مورد ناامنیهای موجود در این
بزرگراه، شکایت کردهاند. بنا به ادعای این مسافرین، آنها، هرازچندگاهی شاهد به
آتشکشیدنِ موترها توسط طالبان، دزدیهای مسلحانه، گروگانگیریها... بوده اند.
مسافرین ولایات غربیِ کشور بدیلی جز این مسیر ندارند و مجبوراً خطر را به جان
بخرند.
مسیری
دیگری که کابل را به هرات وصل میکند، از مناطق مرکزی افغانستان گذشته و در حدود
700 کیلومتر طول دارد. این مسیر، در مقایسه با شاهراه کابل- هرات که از طریق ولایت
قندهار میگذرد، حدود 400 کیلومتر کوتاهتر است. اگر دولت افغانستان روی این سرک
هزینه کند، علاوه بر اینکه در عبور و مرور مسافران و رهگذرانِ ولایات غربی و
مرکزی سهولت ایجاد میشود، میتوان، مواد وارداتی بنادر «اسلامقلعه» و «زرنج» را
نیز با هزینة کمتر به پایتخت و سایر ولایات کشور رساند. کار ساخت بزرگراه مناطق
مرکزی، که به هرات میانجامد، برای بار اول در سال 1341هـ.ش، مطرح گردید، و بین سالهای
1347 -48هـ.ش کار سرویاش نیز تکمیل شد. اما متأسفانه، تا هنوز هم (که اضافهتر از
45 سال میشود) ساخته نشده است و چنانچه بهنظر میرسد، ارادة برای ساخت آن نیز
وجود ندارد.
در
دو دور اول انتخابات ریاست جمهوری، آقای کرزی و تیمش برای تخصیص بودجه و ساخت این
شاهراه وعدهها دادند؛ ولی بعداً معلوم شد که از این مسئله، صرف به عنوان یک وسیلهی
تبلیغاتی و کمپاین استفاده کردند و بس. «محمد امین میرزاد»، در این مورد، در
روزنامهی افغانستان مینویسد: «اما بعد از پایان دو انتخاباتِ ریاست جمهوری نه
تنها این طرح آغاز نگردید، بلکه وزارت مالیه همان بودجه اولیه و مقدماتی این طرح
را که بالغ بر چند میلیون دالر میشد، نیز قطع کرد. تنها کاریکه برای احداث این
سرک شده، نصب دو تابلویی است که از دولت اقای کرزی به یادگار مانده است؛ یکی از
این دو تابلو در بامیان نصب است و دیگری در میدانشهر که با خط درشتی بهرویش
نوشته شده: «پروژه عاجل سرك كابل ـ باميان ـ هرات».
سالهای
بعد از آن، وزارت فوائد عامه نیز از قرارداد یک شرکت افغان- کوریا در مورد شروعِ
کارِ این سرک صحبت کرده بود؛ اما بازهم از کار این سرک خبری نشد. کار این پروژه به
معمای میماند، که فقط دولت افغانستان میداند و طراحان اصلی برنامههای توسعوی و
سیاسی در این کشور. عدم تطبیق پروژة مذکور، مردم را به این باور خواهند رساند که
«زیر کاسه نیمکاسه» است و دولت در مقابل مردم افغانستان سیاست تبعیضآمیز و
دوگانه دارد و دولت، دولت ملی نیست.
سوم:
رودها و دریاهای سرشار، اما عدم تطبیق پروژههای بند برق، کانالها و دیوارهای
محافظتی برای جلوگیری از تخریب
شدن زمینهای زراعتی:
رود
هیرمند: این رود، که یکی از پر آبترین رودهای افغانستان به شمار میرود، در
مناطق مرکزی جریان دارد. رود هیرمند، از فاصلهی 85 کیلومتری غرب کابل سرچشمه میگیرد
و به طرف غرب و جنوبغرب جریان پیدا میکند، و بیشتر از 400 کیلومتر این دریا، در
مناطق مرکزی جریان دارد. محترم «محمد توسلی غرجستانی» در کتاب (اقتصاد افغانستان)
از شاخههای دریای هیرمند، که در مناطق مرکزی اسـت، نام برده اســت: رودخانهی
دایکـــــندی، رودخانهی شهرستان و رودخانهی ارغنداب؛ اما با وجود این دریاهای
خروشان در مناطق مرکزی، هیچگونه برنامههای توسعوی و ساخت و ساز و اعمار بندها
صورت نگرفته، هیچ بند ذخیرهی آبی ساخته نشده، و هیچ بندی برای تولید برق ساخته
نشده است. برای اینکه زمینهای مردم آبیاری گردد، کانالها و نهرهای فرعی نیاز
است، که متأسفانه ساخته نشده، و حتی برای محافظت زمینهای زراعتیِ مردم، از سیلابها
و تخریب شدن، دیوارهای استنادی ساخته نشده است. اما وقتیکه این دریا، از مناطق
مرکزی خارج میشود، ساخت و ساز بندهای ذخیرهی آب، کانالها و نهرهای فرعی، برای
آبیاری، و بند برای تولید برق شروع میشود؛ مردم چه برداشتی خواهند کرد؟
هریرود:
شاخههای اصلی هریرود، رودخانهی «لعل» و رودخانهی «سرجنگل» در ولسوالی لعل و
سرجنگل ولایت غور میباشد. یکی از این شاخهها از کوتل بین «یکاولنگ» و «سرجنگل»
سرچشمه میگیرد و دیگری از نقاط مرتفع لعل. این هردو رودخانه، در ساحهی «شینیه»ی
ولسوالی «دولتیار» ولایت غور باهم یکجا میشوند و «هریرود» را می سازند. هریرود، در طول
سال آب فراوان دارد، که میتواند هم ساحات زیاد زراعتی را تحت آبیاری قرار دهد و
هم برق، به اندازهی کافی، تولید کند. اما، بالای این دریا هیچگونه پروژة توسعوی،
بندهای تولید برق و ذخیرهی آب ساخته نشده و تقریبا از آب این دریا، در درون
مناطق مرکزی هیچ استفادهی صورت نمی گیرد، زمانیکه این دریا به هرات نزدیک میشود،
کار پروژهی بند برق بالای آن شروع میشود؛ پروژه بند برق «سلما» در مربوطات ولایت
هرات بالای این دریا در حال ساخت است. این پروژه از برنامههای دوران داود خان و
سالهای 1342-1347هـ.ش
بوده، که تا هنوز تکمیل نشده است. در صورت تکمیلی این پروژه، تنها ولایت هرات از
برق و آب آن مستفید خواهد شد، و مناطق مرکزی متأسفانه باز هم از کوچکترین استفاده
آن محروم خواهد بود.
بند
امیر: بند امیر، در سال 1388 به عنوان »پارک ملی« افغانستان نامگذاری شد.
متأسفانه، این نامگذاری فقط جنبهی سمبولیک داشته و بس؛ چون هیچ کارِ عملی برای
آمادهسازی »بند امیر« بهعنوان »پارک ملی« صورت نگرفته است. امنیتِ راههای منتهی
به این پارک هنوز تأمین نیست. علاوه بر آن، آبِ رودخانهی یکاولنــگ که از بنـد
امیـر ســرچــشمه میگیرد، و در طول سال آب دارد، هیچ استفادهی بهینه از آن صورت
نمیگیرد. دولت هم هیچگونه برنامهی مشخصی در این ضمینه ندارد. کدام بودجه و یا
پروژهی را که برای تولید برق و ذخیرهگاههای آبی باشد، بالای این رودها در نظر
نگرفته است، ولی در مقابل، زمانیکه برنامههای توسعوی ولایات دیگر را بررسی میکنی،
درمییابی که برخلاف ولایات مرکزی، پروژههای بنـــد برق، ذخیـــرهگاههای آبی،
کانالها و نهرهای آب برای آبیاری زمینهای زراعتی.. یا ساخته شدهاند و یا هم در
حال تطبیق اند.
با
وجود رودخانههایکه در بالا ذکر شد، مناطق مرکزی، متأسفانه، هنوز هم در بیبرقی
بسر میبرند. باشندگان بامیان، در اعتراض به بیبرقی، در سال (2011- 2012م)
هریکینی را بهگونة اعتراض، به رئیس جمهور کرزی تقدیم کردند. مردم غور، بارها
بخاطر نبود برق اعتراض کردند. و همچنان دایکندی و بادغیس و بهسود در بیبرقی
همیشگی بوده اند. درصورتیکه
بیش از 100 ملیارد دالر کمکهای بینالمللی در افغانستان به مصرف رسیده، اما سهم
این ولایات بسیار ناچیز بوده است. بعضی کارهای هم که بالفرض صورت گرفته، توسط خود
مردم انجام شده و دولت در آن نقش بسیار ناچیزی داشته است.
چهارم:
خدمات ناچیز صحی و کوههای عظیمِ مشکلات صحی
مناطق
مرکزی، زمستان طولانی و پر برف دارند. اکثر مریضانِ مناطق دوردست در سرمای شدیدِ
زمستان تا رسیدن به شفاخانه از بین میروند؛ چون شفاخانه و خدمات صحی در نزدیکیشان
قرار ندارد، و یا هم داکتر و خدمات صحی لازم در شفاخانهها (که فقط نام شفاخانه
روی آن مانده شده است) موجود نیست. مریضهایکه خیلی عاجل نیستند را، مجبورا مردم از
ولسوالیها به مراکز ولایات و حتی به پایتخت انتقالدهند. دولت اما، میتوانست از
سال 2001م تا حال، با پولهای ملیاردی، برای حل مشکلات صحی در این مناطق محروم،
اقدام کند و به حد اقل برساند، اما چنین نشد.
نتیجه
گیری: مناطق مرکزی از سه ناحیه شدیدا آسیب دیده است. این مورد باعث میشود
که بر اتفاقیبودن یا تابع وضعیت سیاسی و اقتصادیبودن این پدیده شک کرد. شاید این
برداشت بوجود آید که این بازیهای سیــــاسی و برنامههای نامتــوازن اقتصادی و
توسعوی است که وضعیتِ بدِ یاد شده را بوجود آورده و این قسمت از افغانستان را در
حاشیه قرار داده است. هرچند از لحاظ امنیتی، خیلی از ولایات جنوبی، شمالی و شرقی
مشکل دارند، اما مناطق مرکزی در طول این 14 سال بهکلی امن بوده و هیچ عامل بیرونی
نتوانسته بود، در درون این ساحه نفوذ کند. ساحهی که مناطق مرکزی را محاصره کرده
و آنرا به زندانی مبدل ساخته است، خیـــلی ســـاحهی اندک می باشـــــد. درصورتیکه
دولت ارادة قوی داشته باشد و برای حل این مشکل اقدام کند، آوردن امنیت در این ساحه
دور از امکان بهنظر نمیرسد.
دولــت
افغانســـتان، میتوانسـت از کمـکهای ملـیاردی و پروژههای بازسازی کشورهای مختلف
جهان، هم برای رفع مشکل بی برقیِ این مناطق اقدام کند، و هم توسط ساختن بندها و
ذخیـــرههای آبی، برای بهبود وضعیت زراعتی مردم، گام بردارد. هرچند بارها کشورهای
مختلف برای پروژهی «گردندیوال»
علاقهمندی شان را نشان داده و اگر هم کشورهای بیرونی حاضر نیستند پول پرداخت کنند
(که بدون شک چنین نیست) دولت میتواند از بودجة سالانة ملی افغانستان برای ساخت
این پروژه و باقی مشکلات یادشدهی مناطق مرکزی استفاده کند، و بزرگراه کابل-
هرات، از طریق مناطق مرکزی، را بسازد. این شاهراه میتواند تا 35 فیصد فاصلة کابل- هرات
را کاهش دهد.
و
همچنان دولت افغانستان اگر اراده قوی برای خدمت به مردم این منطقه را میداشت، میتوانست
بندهای برق، ذخیــرهگاههای آبی و نهــرها و کانالها برای آبیــاری مزارع بسازد،
و برای رفع مشکلات صحی این مردم اقدام کند. در آنصورت مردم مناطق مرکزی باور می
کرد که دولت از خودشــان اسـت و دیــگر قـــربانی نابرابریهای سیاسی و اقتصادی
نخواهند شد.