Sunday, 11 January 2015

"عصر درخشش فاجعه"


...
چندی پیش سخنی از تئودور آدورنو را در صفحه ی فیسبوک شریک کردم و نوشتم که وی میگوید: "عصرِ ما عصر درخششِ ظفرمند «فاجعه» است"، و به شوخی گفته بودم: (من نه "فاجعه" ی می بینم و نه "درخشش ظفرمند" فاجعهء ی(با لبخند). آیا شما می بینید؟ اگر شاهد هستید پس حداقل یک فاجعه را نام بگیرید!). از میان دوستانم، دوست گرانقدرم فرشاد فرزاد، که بدون شک اهل کتاب و مطالعه است نوشته بود: "همین که فاجعه ی نمی بینی، خودش فاجعه است! درین نوشته ات فاجعه چی گستاخانه می درخشد!." این سخن دوست عزیزم، فرشاد فرزاد، برایم خیلی عمیق و جالب بود.
آیا براستی ما فاجعه ی نمی بینیم یا امید ما از همه کس و همه چیز بریده شده است، حالات فعلی را پذیرفته ایم و اگر فاجعهء هم بینیم سکوت می کنیم؟...
اینکه "عصر ما عصر درخشش ظفرمند فاجعه" ممکن است این "ما" خیلی وسیع باشد و این جمله در این یک مورد خاص که می خواهم بیان کنم صدق نکند، برای همین می خواهم برای این گفته محدودهء افغانستان را ذکر کنم که واقعا در افغانستان، عصر عصر درخشش فاجعه است؛ حملات انتحاری و کشتار مردم بی گناه در این حملات و در مقابل پشنهاد های سخاوتمندانه قدرتمندان کشور برای عاملین این حملات، حمله بالای مساجد و مکاتب و سکوت علمای دینی و مردم افغانستان در مقابل این کار، انتخابات شش ماهه (البته اگر کمپاین ها را شامل بسازیم خیلی بیشتر از این میشود)، تقلب در انتخابات و مانور های تقلب کاران و مسئولین کمیسیون های انتخابات بعد از افشای تقلب، اعلان حکومت وحدت ملی و توافق بالای دو رئیس جمهور در یک زمان و تقسیم قدرت میان این دو، توجه نداشتن به مردم و فقط فکر کردن بالای منافع شخصی و تیمی توسط سیاستمداران (کشمکش در تقسیم قدرت و معرفی نکردن کابینه)، بیکاری بیش از حد، فقر کشنده، بحران اقتصادی و سیاسی ... همه و همه فاجعه های هستند که می آیند و با لبخند و با پیروزی می گذرند، اما در این میان، این مردم است که بار سنگین این فاجعه ها را بدوش می کشند و کاری از دست شان ساخته نیست (این که می گویم کاری از دست شان ساخته نیست از این جهت است که مردم در طول 30 سال جنگ و قبل و بعد از آن شدیدا سرکوب شده و آسیب دیده، و تعداد زیادی شان توسط تیکه داران قومی با ریسمان های قوم گرایی، زبان گرایی، منطقه گرایی ... محکم بسته شده اند و رهبران قومی و تیکه داران قومی هم چنان با قوت از این ابزار ها استفاده می کنند و نمی گذارند که اقوام، زبان ها و مذاهب میان هم آشتی کنند و اعتماد در بین مردم تقویه گردد و مردم به همدیگر گوش دهند و باهم تصمیم بگیرند؛ از این جاست که افراد این جامعه یکی به دیگری نمی رسد و کاری از دست شان ساخته نیست).
و اینجاست که میتوانیم بگوییم: فاجعه بدرخش که چه خوب می درخشی، و براستی سخن "آدور نو"(عصر ما عصر درخشش ظفرمند فاجعه است) چه شاهانه به کرسی نشسته است...

No comments:

Post a Comment