امروز در اثر انفجاری در دارالامان 4 تن افراد ملکی به شهادت
رسیدند، از جمله سه تن از یک خانواده هستند، یک طفل نیز در جمله کشته شدگان است. آری! اینست وضع این کشور، تویی که هیچ گناهی نداری، هیچ رابطهء با سیاست
نداری، با خارجی ها کار نمی کنی، و آزارت به هیچ کس و هیچ طالبی نمی رسد شاید بطرف
خانه می روی، شاید خرید یا شاید به دیداری دوستی... چه دانی که کسی در کمین نشسته
تا جمعی را از بین ببرد، تویی که اصلا فکرش را نمی کنی که وقت رفتن فرا رسیده
است... در این کمین، کمینی بی رحم ترین آدم های دنیا بر می خوری، شاید قصد این
کمین کسی دیگری است، اما این زمان است که ترا درست در همان مکان قرار می دهد،
مکانی که ثانیهء بعد پر از دود می شود، خون تنی چندی به اطراف می ریزد، مکانی که
تکه لباسی از کسی، بوتی از دیگری، توته های گوشت از بدن پیر مردی، دستی از طفلی و
پارچه های آهن از موتری به هر طرف پرت می شوند و در نهایت؛ اعضای بدنت قطعه قطعه
به چهار سمت پراگنده می شود، شاید آخرین صدایی را که می شنوی صدای گوش خراش انفجار
است و اما صدا ختم نشده دیگر صدایی نیست و تو هم نیستی، دیگر چیزی را نمی شنوی،
نمی فهمی چه شد، دیگر نمی فهمی بعد از رفتنت مادرت چه می کشد، پدرت چه حالی دارد و
برادر و خواهرت کجاست... آری امروز نوبت تو بود، ولی کسی چه داند، اگر وضع به این
حالت به پیش رود، فردا شاید من باشم و پس فردا احمد و محمود، لیلی و مریم؟؟؟!!! ...
No comments:
Post a Comment